دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

یک فنجان چای داغ

یک فنجان چای داغ

نویسنده: سید ابراهیم نبوی
ناشر: روزنه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 324
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1378 - دوره چاپ: 2

 کیفیت : درحد نو _ نو ؛  لبه عطف سائیدگی دارد 

 

مروری بر کتاب 

کتاب مجموعه‌ای است از نوشته‌های طنزگونه ؛ سید ابراهیم نبوی. وی در مقدمه کتاب خاطر نشان می‌کند :

نوشتن مقدمه برای کتاب معمولاً کار جالبی نیست. مثل احوالپرسی دم در است. میهمان باید تکلیفش را روشن کند:
۱ ـ یا باید بیاید توی خانه. ( در حالتی که میهمان است )
۲ ـ یا باید حرفش را بزند و برود. ( در حالتی که پیامی دارد )
۳ ـ یا باید بگوید که اشتباه کرده و خانه ای که دنبالش بوده این جا نیست.
۴ ـ یا باید خانه را ببیند و برود. ( در این مواقع مشتری برای اجاره یا خرید خانه آمده )
۵ ـ یا باید زنگ را بزند و فرار کند.
از ۶ تا ۱۰۰۰ - حالات مختلف دیگر که لازم نیست همه را بگوییم.
به هر حال کسی که می خواهد کتابی را بخواند معمولاً زیاد در مقدمه معطل نمی شود. با این همه فکر می کنم خیلی هم جالب نیست که صاحبخانه محترم ( یا نویسنده عزیز ) بی مقدمه شروع کند به وراجی، چون هر کاری آداب و ترتیبی دارد....

روزها به سرعت می‌گذشت و من هنوز به فکر نوشتن طنز روزانه نیفتاده بودم . تا این که نوشته‌های کیومرث صابری را در روزنامه اطلاعات خواندم و احساس کردم آنها را من نوشته‌ام .کیومرث صابری در آن روزها که مردم وقتی می‌خواستند بخندند باید از هزار نفر اجازه می‌گرفتند, کار مهمی کرده بود ... بعضی از کارهایش را به شدت پسندیدم و حسودیم شد که چرا من بلد نیستم آن طور بنویسم, به خودم گفتم : خاک بر سرت !خاک بر سرت !کیومرث صابری نویسنده است .تو هم نویسنده‌ای ...

در یک روز گرم تابستانی در حالی که کمی هم احساس نگرانی می کردم و قلبم تاپ تاپ می زد سوار ماشینم شدم و به طرف روزنامه رفتم. در همین موقع یکی از دوستانم روی موبایل زنگ زد و به من اطلاع داد که شمس الواعظین، جلایی پور و جوادی حصار را بازداشت کرده اند و من هم باید بروم زندان. سه روز بعد در حالی که دو بسته سیگار و یک دفتر دستم بود به دادستانی مراجعه کردم و با یک پژوی ۴۰۵ سفید رفتم به زندان اوین. یک ماه در آن جا فکر کردم و به سوالاتی که چند نفر از من می پرسیدند جواب دادم. مقادیر معتنابهی چیز نوشتم و ده کیلو وزن کم کردم. با شکلی دیگر از زندگی آشنا شدم و به شناخت خوبی از حافظ، ملانصرالدین، خودم و سیاست رسیدم. بعد از ۳۱ روز با یک پاترول از زندان بیرون آمدم و ساعت ۵ بعداز ظهر راهی خانه شدم. 

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات