دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

یک جفت چشم آبی

یک جفت چشم آبی
درحال حاضر موجود نمی باشد
یک جفت چشم آبی
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 137491 - 116/5
  • وزن: 0.80kg
0 ریال

یک جفت چشم آبی

نویسنده: تامس هاردی
مترجم: فرشته خجندی
ناشر: آسیم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 538
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1386 - دوره چاپ: 1

کیفیت : 

 

مروری بر کتاب

الفريد سوان كورت دختري بود كه احساساتش در ظاهرش عيان بود . طبيعت وجود او با صراحتي زياد و با گذشت زمان ، فقط براي كساني  كه ناظر درام زندگي او بودند ، شناخته شده و معلوم بود .او شخصاً تركيبي از صفات بسيار جالب بود كه كم نظيري و لطافتش بيشتر در مجموع اين صفات بود تا جزء جزء خصوصيات تركيب دهنده اش .  اتفاقاً ، زماني كه با او صحبت مي كرديد شكل ، ماهيت ، و كنه سيماي او را نمي ديديد ؛ و اين نيروي جذابيت مانع از بررسي سيمايش توسط مخاطب مي شد ؛ واين كشش از تاثيري نهاني ، و يا رفتار خوب او ناشي نمي شد ...

کشیش‌ که برای پافشاری بر سخن‌ خود، مشت بر لبه‌ی تخت می‌کوفت، گفت: «شاید بر اساس دانسته‌های شما هیچ نسبتی وجود نداشته باشه. اما این را ببینید حضرت آقا. بفرمایید ملاحظه کنید، استفن فیتس موریس اسمیث، ساکن لندن، اما اصالتاً اهل ککس‌ بری.

اینجا توی این کتاب، شجره‌نامه‌ی استفن موریس اسمیث‌ها از ملک اربابی ککس بری دیده می‌شه. شما شاید فعلاً فقط یه خانواده‌ی متشکل از آدم‌های متخصص و کاربلد باشید-من اصلاً وابداً آدم فضولی نیستم، اصلاً همچین سوال‌هایی نمی‌پرسم؛ راستش این چیزا تو وجود من نیست - اما عین روز روشن است که اصل‌ونسب شما همین است! و آقای اسمیث، من بخاطر اصالت خانوادگی‌تون، نجیب‌زاده بودنتون، بهتون تبریک وتهنیت عرض می‌کنم، آقا؛ و تصدیق بفرمایید، اینطوری‌که دنیا داره پیش می‌ره، این رنگ اصیل خون شما خیلی مورد پسند خواهد بود.»

مرد جوان با لحن غمگینی که دور از فروتنی نبود، گفت: «ای کاش قادر بودید برای ویژگی قابل لمس‌تر ومشهودتری به من تبریک بگید.»

«ای بابا! اون هم به وقتش. شما جوونید وجویای نام: کُلِ زندگی‌تون پیشِ روی شماست. خب حالا یه نظر به اینجا بندازید- ببینید که خاندان سوان‌کورت چقدر در ابهام و پیچیدگی تاریخ ریشه داره.» کتاب را ورق زد تا صفحه‌ی مورد نظرش را پیش چشم بیاورد و ادامه داد: «ببینید، اینجا جفری دیده می‌شه، یکی از نیاکانم، کسی‌که لقب بارونی را ازکف داد، چون دست از شوخی‌های ‌بی‌جاش برنداشت.

هِی، ما اینطوری هستیم دیگه، اما راستش این داستان سردراز داره. افسوس که من مرد بی‌نوایی هستم، یه جنتلمن فلک‌زده، در حقیقت، اون‌هایی که من باید باهاشون دوست باشم، همدم من نمی‌شن، از اون‌هایی هم که مایل به دوستی با من هستن سرترم و اصلاً در حد رفاقت با من نیستن....

داستان در خصوص دختری جوان و زیبا با چشمان آبی به نام الفرید سوان کورت است که با پدر پنجاه ساله اش که کشیش بخشی از شهر کاسل بوتول به نام اندل استو است، زندگی می کند، داستان با ورورد جوانی به نام اسمیت به منطقه با هدف تعمیر و مرمت سقف کلیسا آغاز می شود و ماجرای عاشقانه ای که میان دخترک روستایی و اسمیت شکل می گیرد.

کشیش که فردی مادی است تنها به استناد نام بلند آوازه اسمیت اجازه می دهد ارتباط میان دخترش و اسمیت شکل صمیمی تری به خود بگیرد اما زمانی که در می یابد اسمیت روستازاده ای بیش نیز ورق بر می گردد ...

نویسنده به نحو زیرکانه ای مفهوم صداقت را زیر سوال می برد. مطالعه این داستان خواننده شکاک را به سوی نسبی بودن مفاهیم اخلاقی سوق می دهد و وی را به این حرف نیچه می رساند که پدیده اخلاقی وجود ندارد، هر آن چه که هست، تفسیر اخلاقی پدیده هاست.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات