- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 183889 - 94/7
- وزن: 0.80kg
یوسف و زلیخا
نویسنده: حکیم ابوالقاسم فردوسی
ناشر: ادبیه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 347
اندازه کتاب: رقعی گالینگور - سال انتشار: 1344 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو ~ نو
مروری بر کتاب
گراور چاپ سنگی
کتاب «يوسف زليخاي فردوسي» منسوب به «ابوالقاسم بن اسحاق بن شرفشاه فردوسي» شاعر بلند آوازه ایرانی است که قصه حضرت یوسف در قرآن را به صورت منظوم در آورده است. این اثر با مقدمه و کتابت «محمدحسين حکيم کامراني کاشاني (تاجر کاشانی)» و در عهد مظفرالدین شاه قاجار و در وزن بحر متقارب منتشر شده است.
شیخ محمدحسین در مقدمه کتاب بیان میدارد که این نسخه نایاب را یکی از دوستانش به دست وی رسانده و از او خواسته است که مقدمهای بر آن نوشته و آن را چاپ نماید. اما محمدحسین از آنجا که خود را لایق بر نوشتن مقدمه بر کتاب شاعر نامدار، فردوسی بزرگ نمیداند، تذکره حکیم فردوسی را که شاهزاده «علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه» در بعضی از روزنامههای منظوم مرقوم شده بود را جمعآوری و به عنوان مقدمه این اثر بر میگزیند.
وی همچنین بیان میکند زمانیکه فردوسی به بغداد میرسد و در دارالسلام اقامت میکند؛ متوجه میشود که چون شاهنامه به مدح ملوک و ستایش مجوسان (از نگاه اعراب) پرداخته است چندان معتبر نیست. فروسی از این نوع نگاه متاثر میگردد و به تلافی مافات، به نظم قصه حضرت یوسف که به نص قرآن احسن القصص است میپردازد تا نگاه خلیفه به خویش را تغییر دهد. هرچند حکیم کامرانی در مقدمه، این اثر را بلاشک به فردوسی نسبت میدهد اما در آثار متاخر همچون مقاله «مجتبی مینوی» دلایلی ارائه میشود که انتساب این اثر به فردوسی را درست نمیداند و عقیده بر آن دارد که شاعر این اشعار شخص دیگری متعلق به قرن نهم هجری است در صورتیکه فردوسی متوفی سال 477 قمری است.
نقطه مقابل مجتبی مینوی «دکتر حسین محمدزاده صدیق» است که در کتاب خویش به تصحیح یوسف و زلیخای فردوسی پرداخته است. او در این اثر با مقابله پنج نسخه خطی و چاپ سنگی و با بیان نظرات شاهنامه پژوهان در اثبات این است که این مثنوی قطعا متعلق به ابوالقاسم فردوسی است و از نگاه وی دلایل انکارکنندگان آن، وجهه علمی ندارد. وی در این اثر با تبادل چندین شعر این مثنوی با شاهنامه فردوسی تطابق این اشعار را نشان از وجود یک سراینده میداند. آنچه که در این میان مشخص است آن است که عقاید محققان ایرانی پیرامون تاریخ به نظم در آمدن «یوسف و زلیخای» منسوب به فردوسی متناقض است.
فردوسی برخلاف شاهنامه که آن را در جوانی و ایام رفاه سروده، «یوسف و زلیخا» را در دوران کمال و پیری و حتی در فقر و تنگدستی به نظم در آورده است، خود در این باب می گوید:
... نه زاغ است، صید شکارش منم
چرا خویش را در گمان افکنم
کنون چاره ای بایدم ساختن
دل از کار گیتی بپرداختن
گرفتن یکی راه فرزانگان
نرفتن به آئین دیوانگان
سر از راه وارونه برتافتم
که کم شد زمن عمر و غم یافتم
« هرمان اته »نیز حدس می زند که فردوسی هنگام سرودن «یوسف و زلیخا» هفتاد ساله بوده است. ی.ا.برتلس ، خاورشناس روسی نیز می گوید که: فردوسی این مثنوی را- که اگر شاهنامه اش برجای نمی ماند، از آن به عنوان نخستین منظومه در موضوع خود در تاریخ ادبیات ایران و یکی از شاهکارهای ادبیات جهان سخن به میان می آمد- در هشتاد سالگی سروده است.
در آغاز و انجام نسخ معمول یوسف و زلیخا به بحر متقارب معمولاً نساخ آن را به فردوسی نسبت داده اند و به همین سبب هم محققان اروپایی و بسیاری از محققان ایرانی در نهایت اشتباه بر این عقیده رفته و خواسته اند ثابت کنند که منظومه یوسف و زلیخا از فردوسی می باشد.» و همچنین می گوید: «سبک شاعری، استعمال کلمات عربی زیاد، سستی اشعار... خود دلیل واضح و آشکاری است که داستان منظوم مذکور متعلق به فردوسی نیست.
فردوسی این منظومه را به قصد تقرب به درگاه الهی سروده است و اگر منابع او در سرودن شاهنامه «گفته های باستان» و «افسانه های عجم» بوده است، در «یوسف و زلیخا» متن قرآنی و سوره یوسف را منبع قرارداده و نه تنها در کاربرد واژه های عربی و قرآنی شرمی نداشته، بلکه در این کار اصرار نیز می ورزیده است، به طوری که می گوید:
ز پیغمبران گفت باید سخن
که جز راستی شان نبد بیخ و بن
بخواهم بدین قصه راستی
که در وی نیامد کم و کاستی...
پس از فردوسی، شعرای بسیاری از جمله ناظم هروی، عمعق بخارایی، رکن الدین مسعود هروی، عبدالرحمن جامی و جز اینها از وی تبعیت کرده و هر کدام مثنوی «یوسف و زلیخا» ساخته اند و حتی برخی از فردوسی به نیکی یاد کرده اند و یا آن که مانند جامی در پرداخت روایات گوناگون قصه یوسف به روایتی که فردوسی پرداخته است، توجه عمیق کرده اند و از او تأثیر پذیرفته اند.