- موجودی: موجود
- مدل: 196767 - 102/5
- وزن: 0.40kg
یاسمین
نویسنده: م. مودب پور
ناشر: شادان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 496
اندازه کتاب: رقعی لب برگشته - سال انتشار: 1379 - دوره چاپ: 2 ~ 1
کیفیت : در حد نو _ نو
مروری بر کتاب
...کاوه… چرا اینقدر طولش دادی پسر؟
_ ترم تموم شد دیگه حالا کو تا دوباره بچه ها رو ببینم . داشتم ازشون
خداحافظی می کردم . تو چی؟ ! چرا سرت رو انداختی پایین و رفتی؟ یه خداحافظیای، چیزی!
کاوه_ هیچی نگو ! من مخصوصاً رفتم یه گوشه قایم شدم ! به هر کدوم از این دخترا قول دادم که مامانم رو بفرستم خواستگاری شون ! الان همه شون می خوان بهم آدرس خونه شون رو بدن!
تو همین موقع یه ماشین شیک و مدل بالا پیچید جلوی ما و با سرعت رد شد » بطوری که آب و گل تو خیابون پاشید به شلوار ما . کاوه شروع کرد به داد و فریاد کردن و مثل زن ها ناله و نفرین می کرد
_اوهوووی... همشیره! حواست کجاست؟! الهی گیربکس ماشینت پاره پاره بشه! پسر نزدیک بود بزنه بهت ها ! نگاه کن ! تا زیر شلوارم خیس آب شد ! الهی سیبک ماشینت بگنده ! نگاه کن ! حالا هر کی رد می شه می گه این پسره تو شلوارش بی تربیتی کرده!
_ می شناسیش؟
کاوه_ همه می شناسنش ! سال اولی یه . خوشگل و پولدار ! به هیچکسم محل نمی ذاره...
یاسمین، روایتی از عشق و شرافت که همچون باقی آثار م. مودب پور از جان مایه ی طنز و تراژدی در کنار هم برخوردار است. قهرمان اصلی داستان ، پسری است به نام بهزاد که به عنوان تنها پسر یک خانواده ی فقیر و تنگدست، سختی های زندگی را در کنار خانواده تحمل می کند. خانواده ای که خیلی زود از بهزاد گرفته می شود و او مجبور است یکه و تنها بار این زندگانی پر مشقت را به دوش بکشد. حالا فقط اندوخته ی محدودی از دارایی خانواده برای نوجوانی که آخرین سال تحصیل در دبیرستان را می گذراند باقی مانده تا با آن روزگار سخت و دشوار خود را طی کند.
اما داستان تازه شروع شده و حالا شاهد قصه ی بهزادی هستیم که سال آخر پزشکی را می گذراند. نویسنده برای ایجاد کاراکتر بهزاد سنگ تمام گذاشته و صفات مختلفی را برای او در نظر گرفته و در خلال سطرها می توان دید که بهزاد شخصیتی پاک و صادق و با ایمان دارد و به دلیل مشکلاتی که در زندگی متحمل شده، بسیار خودساخته است و به این راحتی در برابر سختی ها جا نمی زند. او همچنین با وجود اینکه از مشکلات مالی عدیده برخوردار است اما بسیار با عزت نفس بوده و در عین حال بخشنده است.
کم کم در طول داستان شخصیت های دیگری همچون کاوه و آقای هدایت هم به قصه ی بهزاد اضافه می شوند که هر دو از دوستان صمیمی او خواهند بود. اما جرقه ی اصلی داستان، آشنایی بهزاد با دختری به نام فرنوش است که این جرقه به تدریج، آتش عشقی سوزان را در قلب های پریشان آن ها روشن می کند. اما سرنوشت این آتش، آتشی که هم چراغ راه بهزاد بود و هم گرمابخش روحش، در ادامه ی داستان مشخص می شود