- موجودی: موجود
- مدل: 196622 - 81/4
- وزن: 0.40kg
یادت نرود که...
نویسنده: یاسمین خلیلی فرد
ناشر: چرخ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 451
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 ~ 1394 - دوره چاپ: 4 ~ 1
مروری بر کتاب
«چمدان را از زیر دستگاه رد کرد. مرد باربر کمکش کرد دوباره بگذاردش روی چرخ دستی. توی جیبش دنبال پول ایرانی گشت. یک هزارتومانی ته جیب پالتو پیدا شد. گذاشتش کف دست باربر. مرد ناراضی نگاهش کرد؛ فقط همین؟! شرمنده شد. تا خواست توضیح بدهد پول ایرانی ندارد، مرد سر تکان داد و رفت. قلبش تندتند می زد. پانزده سال پیش، از فرودگاه مهرآباد رفته بود پاریس. فرودگاه جدید برایش آشنا نبود. وقتی می رفت، همه چیز فرق داشت. دکتر فرامرزی گفته بود می آید دنبالش. دور و برش را نگاه کرد. با آن که فرامرزی کاملاتغییر کرده بود و جاافتاده شده بود، راحت او را پشت شیشه ها پیدا کرد. برایش دست تکان داد. دکتر او را دید و لبخند زد. فکر کرد چه قدر پیر شده و لابد فرامرزی هم درباره ی او همان نظر را داشت.
چرخ دستی را هُل داد. از کنار آدم هایی که با دسته های گل منتظر مسافران شان بودند رد شد. فرامرزی کمی عقب تر ایستاده بود. کیوان با احتیاط رفت جلو. دکتر متوجهش شد. همدیگر را در آغوش گرفتند. دکتر بعد از سلام و احوال پرسی براندازش کرد و با همان شوخ طبعی همیشگی گفت “بزنم به تخته مثل این که آب وهوای فرنگ بهت ساخته. هیچ عوض نشده ای.” کیوان فکر کرد تعارف می کند. آهسته گفت “نه دکترجان، پیر شدیم رفت.” فرامرزی اشاره کرد به آسانسور “پس من چه بگویم؟” کیوان لبخند زد “شما؟! فقط موهای تان سفید شده.” فرامرزی از صراحت او جا نخورد.»
رمان «یادت نرود که ...» اثر یاسمن خلیلیفرد، داستان مردی میانسال به نام کیوان کامیاب را روایت میکند که پس از سالها دوری، از پاریس به ایران باز میگردد تا خاطرات گذشتهی خود را مرور کند. زنی به نام فروغ شکیبا که کیوان سالها عاشقانه دوستش داشته، بخش مهمی از این خاطرات به شمار میآید.
داستان از زبان راوی دانای کل روایت میشود و علاوه بر زندگی کیوان، به زندگی دیگر انسانهای تاثیرگذار در زندگی او نیز اشاره میکند و روابط آنها را شرح میدهد. شخصیتهای داستان، در سن میانسالگی قرار دارند. نویسنده دربارهی این انتخاب گفته: «به برههی سنی میانسالی علاقهی زیادی دارم. گذشتهی غنی انسانها در این رده سنی میتواند آغازگر یک درام باشد و آن درام را به خوبی پیش برد.
گذشته، نوستالژی و خاطرات در این داستان اهمیت زیادی دارد و از این که این رده سنی را برای شخصیتهای داستانم انتخاب کردهام، راضیام.» در بخش آغازین کتاب، با این جملهها وارد جهان داستان میشویم: «چمدان را از زیر دستگاه رد کرد. مرد باربر کمکش کرد دوباره بگذاردش روی چرخدستی. توی جیبش دنبال پول ایرانی گشت. یک هزارتومانی ته جیب پالتو پیدا شد. گذاشتش کف دست باربر. مرد ناراضی نگاهش کرد؛ فقط همین؟! شرمنده شد. تا خواست توضیح بدهد پول ایرانی ندارد، مرد سر تکان داد و رفت. قلبش تندتند میزد.
پانزده سال پیش، از فرودگاه مهرآباد رفته بود پاریس. فرودگاه جدید برایش آشنا نبود. وقتی میرفت، همه چیز فرق داشت. دکتر فرامرزی گفته بود میآید دنبالش. دوروبرش را نگاه کرد. با آن که فرامرزی کاملا تغییر کرده بود و جاافتاده شده بود، راحت او را پشت شیشهها پیدا کرد.» یاسمن خلیلیفرد، متولد 1369، از دانشآموختگان رشته سینماست.
او منتقد روزنامهی بانی فیلم، نشریات سروش هفتگی و دوهفتهنامهی نیم رخ است. علاوه بر رمان «یادت نرود که...»، کتاب «نقش جنگ بر سینمای غیرجنگی ایران» از آثار اوست. رمان «یادت نرود که ...» اثر یاسمن خلیلیفرد از سوی نشر چرخ (وابسته به نشر چشمه) منتشر شده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.