- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 184571 - 109/2
- وزن: 0.40kg
گنج بازیافته
نویسنده: محمد دبیرسیاقی
ناشر: اشرفی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 200
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1355 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : در حد نو ؛ برخی سطور حدود 40 صفحه کتاب با مداد علامت گذاری شده
مروری بر کتاب
شامل احوال و اشعار : لبیبی ، ابوشکور بلخی ، دقیقی ، ابوحنیفۀ اسکافی ، غضائری رازی ، ابوالطیب مصعبی
لَبیبی شاعر ایرانی نیمه نخست سدهٔ پنجم هجری و از استادان مسلم زبان پارسی بوده اما امروز از اشعار او جز از اندکی در دست نیست. وی ظاهراً از مردم خراسان و از دوستان فرخی سیستانی و از کسانی بوده که عنصری با وی خصومت داشته است. مسعود سعد سلمان در قصیدهای که به استقبال او ساخته است او را استاد و سیدالشعرا خوانده است. یکی از قصاید وی با استفاده از مقالهٔ «قصیدهای نویافته از لبیبی» به قلم «امید سروری» در گنجور در دسترس قرار گرفته است.
چو برکندم دل از دیدار دلبر
نهادم مهر خرسندی بدل بر
تو گویی داغ سوزان برنهادم
بدل کز دل بدیده درزد آذر
شرر دیدم که بر رویم همی جست
ز مژگان همچو سوزان سونش زر
مرا دید آن نگارین چشم گریان
جگر بریان، پر از خون عارض و بر
بچشم اندر شرار آتش عشق
بچنگ اندر عنان خنگ رهبر
مرا گفت آن دلارام (ای) بی آرام
همیشه تازیان بی خواب و بی خور
اَبوزَید محمد غضائری رازی (درگذشتهٔ ۴۲۶ قمری) شاعر ایرانی، از شاعران بزرگ ایرانی اهل ری و از مداحان امرای آخر دیلمی در ری و نیز سلطان محمود غزنوی بودهاست. لقب شعری او غضایری است؛ غضاری هم نوشتهاند. غضایری یعنی کسی که منسوب است به گلی که به آن گل سفال سازند. تذکرهنویسان متاخر همچون دولتشاه سمرقندی در شرح احوال غضائری نوشتهاند که او از ولایت ری به عزم خدمت سلطان محمود به غزنین رفت و در خدمت او تقرب بسیار یافت، و محسود شاعران دربار شد، چنانکه عنصری بر او رشک برد و دیوان او را در حضورش به آب شست .
لیکن اولاً غضائری در قصیدهای که در جواب عنصری ساخته و به غزنین فرستاده اشارات صریح به دوری از غزنین دارد، و ثانیاً مسعود سعد در اشارتی که به غضائری و قصیدهٔ لامیه او دارد به دوری وی از غزنین و ارسال هر قصیده از شهر ری تصریح میکند. گفتهاند که غضائری مذهب شیعه داشت و ابیاتی که از غضائری نقل کرده و دلیل تشیع او قرار دادهاند این است :
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود
که روز حشر بدین پنج تن رسانم تن
بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن
ابوشکور بلخی (زادهٔ نزدیک به ۳۰۰ (هجری) در بلخ از شعرای نامآور سده چهارم هجری است که به زبانهای فارسی و عربی شعر گفتهاست. دربارهٔ زندگی و شعرهای او آگاهی چندانی بهجای نماندهاست. او در روزگار سامانیان میزیستهاست و مورد توجه و عنایت خاص نوح سامانی شاه وقت بود. ابیات و قطعات پراکندهای از آثار او در حد ۴۲۹ بیت باقی است که بیشترین ابیات از آفریننامه است. ابوشکور از مردم بلخ بودهاست. مهمترین اثر او مثنوی آفریننامه بوده که در بحر متقارب سروده و چنانکه خود گفته در سال ۳۳۳ ق آغاز گشته و در سال ۳۳۶ ق به پایان رسانده است.
به دشمن برت استواری مباد
که دشمن درختیست تلخ از نهاد
درختی که تلخش بُوَد گوهرا
اگر چرب و شیرین دهی مر ورا
همان میوهٔ تلخت آرد پدید
از او چرب و شیرین نخواهی مزید
ز دشمن گر ایدون که یابی شکر
گمان بر که زهر است، هرگز مخر