- موجودی: موجود
- مدل: 191294 - 3/1
- وزن: 0.40kg
گل بوته
گردآوری: مصطفی فعله گری
ناشر: خنیا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 286
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
کیفیت : در حد نو ~ نو
مروری بر کتاب
داستان های کوتاه از نویسندگان امروز
درون تن آدمی گرم است. تن آدم زنده گرم است. تن زنده گرم است. زندگی گرمترین گرماست. پس چرا من سردم شده است؟ این تن زنده و تپندۀ من میرود تا در سرما بخشکد: «باید به زندان برگردم؟» خودم از خودم میپرسم. خودم هم پاسخ خودم را میدهم: «آزادیات را پس میزنی، برای گریز از سرما و یخ زدن؟ یخ زدن در سرمای زمستان سخت بهتر از گرم شدن در چهار دیواریهای زندان است...»
نیم ساعتی است که از آن ویرانۀ کمجا بیرون زدهام تا خودم را به شهر برسانم. راه که میروم، گرمتر میشوم و بیشتر میاندیشم. دلم نان گرم میخواهد. از جایی دور زوزههای گرگی تنها را میشنوم. زوزهها را با گوشهای تیز گوش میدهم و به سویی گام برمیدارم که مرا از آن گرگ تنها دور میکند؛ به سوی شهر که دیگر میتوانم در پناه سپیدهدم زمستانی چراغهای آن را، تک تک و چند تا چند تا، ببینم. باید خودم را به جایی برسانم که اندکی گرما داشته باشد. شاید اگر برف را خوش نمیداشتم، برف مرا میکشت.
به جوی آبی رونده و خوش آواز میرسم. امید، رفتن، از این شب سرد بیآتش به سوی خورشید شتافتن، پیام این جوی روندۀ کوهستانی است به من که آهنگ به هم خوردن دندانها و خسخس خشک و سوزندۀ سینهام با نوای آن اینک درمیآمیزد. میایستم. جوی تند میرود. باید برود. اگر نرود، یخ میزند. از بلور نرم آب این جوی بخاری خوش برمیخیزد و گرمای اندک آن را پوست دستهایم در هوا میرباید. پیشتر میروم. باید خم شوم. «از کجا میآیی جوی گرم و نازنین؟!»
نازم میکند. دستهایم را در آب گرم آن جان میدهم. گرمای خورشیدی آن به گرمای مهربانیهای مادربزرگ از دست رفتهام میماند