- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 167582 - 120/6
- وزن: 0.60kg
گردان قاطرچی ها
نویسنده: داوود امیریان
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 336
اندازه کتاب: رقعی لب برگشته - سال انتشار: 1390 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
قاطرها که آسوده در حال استراحت و یا خوردن علف و نان خشک بودند، یک آن وحشی شدند. سیاوش دوید طرف کوسه جنوب و یک لگد به شکم او زد و هوایی شلیک کرد. کوسه جنوب هم نه گذاشت و نه برداشت و یک جفتک سهمگین درست به تخت سینه سیاوش شلیک کرد! سیاوش شوت شد و هنوز در هوا بود که قزمیت هم او را مهمان جفتک خود کرد. سیاوش به طرف دیگر پرت شد و باز هم در هوا پیکان یک کله جانانه به شکم سیاوش کوبید. سیاوش قبل از این که روی زمین پر از سرگین و خیس ادرار و علف های خیس بو گرفته سقوط کند، از هوش رفته بود!...
عقل تو کله شما دوتا نیست؟ آخه من چه گناهی کردم گیر شماها افتادم؟ یوسف دهانش کف کرده بود و یک نفس فریاد می زد. سیاوش و دانیال سرشان را پایین انداخته بودند و خود را به موش مردگی زده بودند و جیک نمی زدند. اون چه آشوبی بود که به پا کردید؟ قسم می خورم اون آتش سوزی و به هم ریختن میدون کار شما دو تا بود. دانیال که بلد بود چه طور خودش را به موش مردگی بزند، با صدایی لرزان و بغض کرده گفت: «تو هم هی نق به جیگر ما بزن. خودت دیدی که ما کاری بکنیم؟ برای چی تهمت می زنی؟ من و سیاوش روحمون از آتش سوزی و فرار خرس ها بی خبر....
سیاوش سریع به پهلوی دانیال سیخونک زد که بند را آب ندهد؛ اما یوسف به سرعت حرف دانیال را قاپید. با صورت کج و کوله شده از خشم و عصبانیت به آن دو براق شد: آفرین، پس اون خرسه و توله هاش رو شما دوتا آتیش پاره فراری دادید؟ می بینی کربلایی، پس الکی صاحب خرس ها جلز و ولز نمی کرد که کار این دو تا بوده. سیاوش مظلومانه به کربلایی نگاه کرد و چند بار پلک زد. کربلایی ته دلش سیاوش را دوست داشت، با دیدن چشم های خیس سیاوش و بغض دانیال قلبش به درد آمد و گفت: «حالا که به خیر گذشته یوسف جان. این دو تا هم به اندازه کافی حرف شنیدن. دیگه بسه شونه.» کربلایی تو هم؟ شما دیگه چرا؟ اگه دژبانی سپاه می آمد چی؟ اون وقت خلاصی ما از دست اون ها کار حضرت فیل بود....
کتاب ؛ رمانی است برای گروه سنی نوجوان که وقایع روزهای جنگ و روحیات رزمندگان نوجوان را با بیانی شیرین و طنز، برای مخاطبین این روزهای ادبیات مقاومت بازگو می کند. "داوود امیریان" که قلم گیرا و طنزآلود او برای خوانندگان نسل های مختلفی از نوجوانان ایران آشناست، این بار نیز دست به آفرینش داستانی مفرح و خنده دار نموده که خوانندگان را با "گردان قاطرچی ها" و جنبه ی دیگری از جنگ و زندگی همه روزه ی رزمندگان کم سن و سال، آشنا می کند.
و اما برسیم به "گردان قاطرچی ها"، گردانی که حتی اسم آن هم تعجب شنونده را بر می انگیزد و او را برای شنیدن خنده دارترین ماجراها آماده می کند. وظیفه ی این گردان، نگهداری و مراقبت از قاطرهاست؛ قاطرهایی که جهت حمل بار و آذوقه و مهمات، در ارتفاعات کردستان به کار گرفته می شدند. اما مگر می شود پای حیوانات لایعقل، آن هم چهارپایی همچون قاطر در میان باشد و گرفتاری های خنده داری با این حیوانات اتفاق نیفتد؟ حاضران در این گردان هربار یک ماجرای تازه دارند و خواننده هر دفعه خود را غرق خنده در اتفاقات غیرمنتظره ی این کتاب می بیند.
مانورهای مختلف، عملیات گوناگون و تجربه های سخت و آسان در "گردان قاطرچی ها"، خواننده را به قلب اتفاقاتی می برد که در جبهه های جنگ رخ می داد و همچون هر برهه ی دیگری از زندگی و تاریخ، در کنار سختی ها، اوقات خوش و خنده داری نیز داشت. "داوود امیریان" در "گردان قاطرچی ها"، شهامت رزمنده های نوجوان و شیطنت های خاص آن سن و سال را با هم ترکیب می کند و کتابی خواندنی و شیرین در اختیار مخاطب می گذارد.