- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 160430 - 114/7
- وزن: 3.00kg
گذشته ها و اندیشه های زندگی یا خاطرات من
نویسنده: عباسقلی گلشائیان
ناشر: انیشتین
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1290
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1377 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ نوشته تقدیمی دارد
مروری بر کتاب
مصور
عباسقلی گلشائیان یک سال پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی، به استخدام دادگستری درآمد و مترجم مخصوص مسیو «پرنی» مستشار دادگستری شد. وقتی علیاکبر داور به وزارت عدلیه رفت، منشی او و سپس بازپرس تهران و پس از چندی دادستان تهران شد.
در ۱۳۱۲ وقتی داور از وزارت عدلیه به وزارت مالیه رفت، عدهای از قضات را همراه خود برد از جمله گلشائیان که ابتدا رئیس رسومات و بعد رئیس مالیاتهای غیرمستقیم شد. بعد به مقام مدیرکلی وزارت دارایی ارتقاء یافت. در سال ۱۳۱۸ معاون اقتصادی شد و چند ماهی کفیل وزارتخانه بود. در کابینه فروغی وزیر بازرگانی و پیشه و هنر شد و در اسفند ۱۳۲۰ وزیر دادگستری. به شهرداری تهران هم رسید و پس از آن استاندار فارس و بعد استاندار آذربایجان و خراسان شد. در سال ۱۳۲۷ در کابینه محمد ساعد مراغهای وزیر دارایی شد و مأموریت یافت در مورد نفت ایران قرارداد جدیدی تنظیم کند که با مذاکرات مفصل با نمایندگان شرکت نفت ایران و انگلیس قراردادی تنظیم شد که «گس - گلشائیان» نام گرفت و برای تصویب به مجلس تسلیم شد.
تسلیم قرارداد نفت در مجلس پانزدهم و سپس استیضاح دولت ساعد توسط مظفر بقائی کرمانی و پس از آن حائریزاده و مکی فصل جدیدی در تاریخ معاصر ایران گشود. قریب یک سال عمر آن دوره مجلس صرف نفت شد. مجلس پایان یافت و قرارداد تصویب نشد. در ۱۳۳۵ حسین علاء او را به وزارت دادگستری منصوب کرد اما پس از آن اقبال چندانی برای در اختیار گرفتن مسئولیتهای دولتی مهم نیافت تا اینکه در سال ۱۳۶۹ در تهران درگذشت.
خاطرات گلشائیان، شرح وقایع مهم تاریخ معاصر ایران است؛ از آن جمله رخدادهای عصر پهلوی اول. غوغای جمهوریخواهی رضاخانی و مخالفتهایی که با او شد، بخشی از شنیدههای او از علیاکبر داور و ملکالشعراء بهار است که به رشته تحریر درآورده است؛ روایتی دست اول از صفآرایی موافقان و مخالفان اعلام جمهوری در ایران پیش از انقراض سلسله قاجار و صرفنظر کردن سردار سپه از این خواسته در پی افزایش مخالفتها.
...مجلسیان طرفدار سردار و در رأس آنها مرحوم داور به فکر این بودند که عنوانی برای خلع سلطنت از احمدشاه بیابند و چون ولیعهد علاوه بر بیخیالی و بیعلاقگی به عیاشی هم مشهور بود تصور اینکه سلطنت به اولاد سلطان احمدشاه واگذار شود نیز از ذهنها دور بود. ناچار تصمیم گرفتند عنوان جمهوری را پیش کشند.
گرچه اینجانب از زمانی که این وقایع اتفاق افتاد عضو کوچکی بودم و وارد در سیاست نبودم، ولی بعدها تمام جریانات پشت پرده را از دهان دو نفر یکی سردسته نهضت جمهوریخواهان (مرحوم داور)، دیگری از نزدیکان مرحوم مدرس یعنی مرحوم ملکالشعراء بهار که از طرفداران دربار بودند و هر دو هم در آن تاریخ نماینده مجلس بودند شنیدم و یادداشت کردم که با نهایت تأسف باید به اطلاع خوانندگان محترم برسانم این یادداشتها جزو مطالبی است که فعلا از افشاء آن معذور و به هیچوجه مصلحت نمیدانم بازگو کنم.
در اینجا لازم است اشارهای به تئاتر مدرسه نظام بنمایم: موضوع از این قرار بود آقایانی که طرفدار جدی تغییر اوضاع بودند درصدد برآمدند در مدرسه نظام (منزل سابقه امیرکبیر) تئاتری داده شود. موضوع تئاتر واقعۀ دشت مغان بود که به دعوت نادر، نمایندگان عشایر و مردم از تمام کشور جمع شدند و پس از تشریح اوضاع آشفته کشور و تسلط افاغنه به ایران و اقدامات نادر در راندن بیگانگان از کشور و اظهار نادر به خستگی و کنار رفتن او و بیکفایتی شاهطهماسب دوم و اصرار نمایندگان به قبول سلطنت به نادر و عزل شاهطهماسب و غیره به منظور این بود میخواستند وجه تشابهی به وضع کشور با مقایسه با آن زمان بنمایند و اذهان را حاضر برای قبول جمهوریت کنند....