- موجودی: موجود
- مدل: 199947 - 99/2
- وزن: 0.20kg
گذری و نظری بر احوال محمدعلی اسلامی ندوشن
نویسنده: مهدی افشار
ناشر: شهر کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 56
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1378 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
من در ندوشن که دهکدهای است در صد کیلومتری غرب یزد به دنیا آمدم. ندوشن جایی است دورافتاده و ناآباد که مردم آن میبایست با عسرت زندگیخود را تأمین کنند. خانوادۀ من جزو اعیان ندوشن بود، ولی با سنت دهقانی: بادامهایی که جد پدری من با دست خودش نشانده بود، ما از آن میخوردیم، و هنوز هم شاید بعضیاز آن درختها بر سر پا باشند.
یکی از خوشوقتیهای من در زندگی آن است که خانوادۀ من نه متشرع بود و نه دیوانی، که مظلمهای بر دوش گیرد، جزو مردم میانهحال این کشور به شمار میرفتند و زندگی ساده و بیآزاری داشتند. جد پدری و جد مادری من با آنکه هر دو عنوان روحانی بر خود داشتند، از زی برزگری خود بیرون نرفتند.اولی شیخالاسلام لقب داشت، ولی هرگز به کار روحانیت نپرداخت و دومی که امام جمعهاش میگفتند، فقط یک روز در زندگی امامت مسجد جامع ندوشن کرده بود.
پدر من زود مرد و من تقریباً یتیم بزرگ شدم و همینموجب گشت که خیلی زود ناگزیر شوم که روی پای خود بایستم. پس از گذراندن سالهای ابتدایی در ندوشن و یزد و قسمتی از متوسطه در دبیرستان البرز، دانشکدۀ حقوق را در تهران گذراندم. با آنکه بیشتر گرایش به ادبیات داشتم، به جانب حقوقکشانده شدم و این دو علت داشت: یکی آنکه در آن زمان(1325) تحصیل حقوق از لحاظ اجتماعی زندهتر بود. دانشکدۀ حقوقی ساختمان نوی بود در باغ زیبای دانشگاه و خیلی برو بیا داشت. دوم آنکه چند تن از دوستان نزدیک من به آن دانشکده رفتند و من نیز ترجیح دادم که با آنها بمانم. از این جهت پشیمان نشدم.
سالهای دانشکدۀ حقوق سالهای خوشی بود که گذراندم. امیرآباد منزل داشتیم و آنسالها خیلی پر جوش و خروش بود. گردش و بحث و بزم، و ما لبریز بودیم از امید و شور. دوستان آن دوره از بهترین دوستان من بودند که اکنون پراکنده شدهاند و هر کس به دنبال سرنوشتی رفته. دو سه تن آنها هم دیگر در میان ما نیستند. همین سالها بود که به انتشار مقاله و شعر و گاهیترجمههایی دست زدم و با بعضی از برجستگان ادب زمان آشناشدم، از جمله نیما و هدایت.
ادامۀ تحصیل من در پاریس نیز در همان رشتۀ حقوق بود، ولی این ظاهر قضیه بود.بیشتر وقتم به آموختن زبان گذشت و پس از آنکه راه افتادم، به خواندن کتاب و مجله. پنج سالی که در اروپا بودم وقت کمتری روی درس رسمیام کهحقوق بود گذارده شد و قسمت بیشتر وقتم صرف ادبیات و چیزهایی گشتکه با ذوقم سازگار بود: تئاتر و سینما، کنسرت، موزه، سخنرانیها و بعضی درسهای سوربون در زمینۀ هنر و ادب. در این پنج سال نوشتنم خیلیکم بود. رابطهام با مطبوعات قطع شده بود. بیشتر کوششم بر این بود که بخوانم و یاد بگیرم. همۀ آنچه نوشتم دو سه داستان کوتاه نیمهتمام بود، چند قطعه شعر، و رسالۀ دکتریام. ولی بر سر هم، سالهای اقامت من در فرانسه و انگلیس باروربود. از زبان فرانسه بهرۀ زیاد بردم.
جدیترین دورۀ شاگردی و درسخوانی من دورهای بود که در آلیانس فرانسز پاریس زبان یاد میگرفتم. زبان فرانسه به من کمک کرد که ذهنم با منطق و تحلیل آشنا بشود و قدری نظم فکری پیدا بکنم. تحصیل حقوق نیز همین کمک را به من کرده است.حقوق ذهن مرا با منطق و استدلال آشنا کرد. بهخصوص درسحقوق مدنی آقای دکتر شایگان و مرحوم دکتر عمید از این بابت خیلی ثمربخش بود. شرایع اسلام، که حقوق مدنی نیز از آن استخراج شده، در طی قرنها چالاکترین مغزها را بر سر خود به کار انداخته، و واقعاً آیتی است از کاوش و باریکبینی که گاهی چنان فروض و شقوق دور و دراز در آن تصور میگردد کهنزدیک میشود به آن که به نظر پوچ بیاید. حقوق بینالمللی را هم که در پاریس خواندم چشم مرا به روی دنیا باز کرد.
از طریق آن قدری با مسائل جهانیآشنا شدم. از این روست که با آنکه حقوق را در زندگی خیلی کم به کار بستهام، از مقدار عمری که بر سر آن گذاردهام پشیمان نیستم. حقوق نه تنها مرا از کار ادبیام دور نکرد، بلکه به آن کمک کرد، به کار نوشتن و فکر کردنم. حسن دیگرش این بود که مرا باز داشت از اینکه یک ادیب خالص بشوم، که آن باشم و جز آن چیزی نباشم.