دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

کوههای سفید

کوههای سفید

نویسنده: جان کریستوفر
مترجم: ثریا کاظمی
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 168
اندازه کتاب: پالتویی - سال انتشار: 1377 _ 1373 
دوره چاپ: 9 _ 8

 

مروری بر کتاب

نام کتاب نخست از سه‌گانه علمی تخیلی سه‌پایه‌ها از ساموئل یود (جان کریستوفر) است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۹۶۷ (میلادی) منتشر شد.

ماجراهای این کتاب در آینده‌ای نزدیک به وقوع می‌پیوندد که در آن کره زمین به تسخیر موجوداتی به نام سه پایه‌ها در امده‌است سه نوجوان به نامهای ویل، ژان پل و هنری شخصیت‌های اصلی کتاب را تشکیل می‌دهند و در سفری پرماجرا به جستجوی راهی برای مقابله با سه پایه‌ها می‌گردند.

جشن کلاهک گذاری 
جز ساعت بالای برج کلیسا، پنج ساعت دیگر هم توی دهکده ی ما بود که همه شان وقت را تقریباً درست نشان می دادند. یکی از این ساعت ها مال پدرم بود که روی تاقچه ی اتاق نشیمن جای داشت. پدر هر شب قبل از آن که بخوابد، کلید را از توی یک گلدان در می آورد و ساعت را کوک می کرد. سالی یک بار ساعت ساز با اسب بارکش پیر لق لقویش از شهر می آمد. ساعت را تمیز می کرد؛ روغن می زد و تنظیم می کرد. بعد با ما دم کرده ی بابونه می نوشید و از خبرهای شهر و آن چه در دهکده های سر راهش شنیده بود، حرف می زد. این جور وقت ها اگر پدرم توی آسیابش سرگرم کار نبود، می آمد و درباره ی این شایعات، کنایه های تحقیرآمیز می زد؛ اما وقتی سرشب، مادرم همان داستان ها را برایش تعریف می کرد، او بدون آن که هیجان زیادی نشان بدهد، به همه ی آن ها گوش می داد. 

اما گنجینه ی بزرگ پدرم آن ساعت بزرگ بالای تاقچه نبود، بلکه یک ساعت مچی کوچک بود با صفحه ای به قطر یک سانتی متر و بندی که با آن به دست بسته می شد. پدرم این ساعت را همیشه در کشوی میز تحریرش پنهان می کرد و فقط برای مواقع تشریفاتی، مثل جشن خرمن یا کلاهک گذاری آن را از کشو بیرون می آورد و به دست خود می بست. ساعت ساز هم اجازه داشت آن را هر سه سال یک بار ببیند. در آن هنگام هم پدر کنارش می ایستاد و به کار کردن مرد ساعت ساز نگاه می کرد. 
در دهکده ی ما - و حتی در دهکده های اطراف - ساعت مچی دیگری وجود نداشت. 
ساعت ساز می گفت: «در شهر چند تایی ساعت مچی هست، اما هیچ کدام به خوبی این یکی نیست.» 
نمی دانم این حرف را برای خوشایند پدرم که همیشه از شنیدن لذت می برد، می گفت یا نه, اما راست راستی ساعت خیلی خوبی بود. قابل فولادی خیلی مرغوبی داشت، مرغوب تر از آن چه که در کوره ی آلتون ذوب می شد و دستگاهش معجزه ای از پیچیدگی و مهارت بود. روی ساعت نوشته بود: «ضد مغناطیس» و «اینکا بلوک». واژه ی دوم ظاهراً اسم سازنده اش بود. 

ساعت ساز هفته ی پیش به دیدن ما آمد. به من هم اجازه دادند وقتی ساعت را تمیز می کند و روغن می زند به آن نگاه کنم. این اتفاق آن قدر مجذوبم کرد که حتی بعد از رفتن ساعت ساز هم افکارم دائماً در اطرفا این ساعت دور می زد. ساعت دوباره فرستاده شد توی کشو و در کشور هم قفل شد. من به هیچ وجه اجازه نداشتم به میز تحریر پدرم دست بزنم. با همه ی این ها فکر دیدن دوباره ی ساعت از سرم بیرون نمی رفت. 

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات