دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

کودکی یک رئیس

کودکی یک رئیس

نویسنده: ژان پل سارتر
مترجم: محمد علی سپانلو
ناشر: قائم مقام
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 140
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1344 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : درحد نو

 

مروری بر کتاب

داستان این کتاب به ماجرای شکل گیری جهان بینی و شخصیت پسری به نام لوسین فلوریه، از چهار سالگی تا اوایل جوانی او، می پردازد. لوسین که پسر کارخانه داری ثروتمند است، به جست و جوی هویت و معنا می رود تا بفهمد «چه اشکالاتی در او وجود دارد و مشکلش چیست».

او روانکاوی فروید را از نظر می گذارند، با یک شاعر ارتباطی نزدیک اما گذرا برقرار می کند و در نهایت، عضوی از یک سازمان فاشیستی جوانان می شود و به همراه سایر اعضای سازمان، مردی یهودی را به قتل می رساند که در حال خواندن روزنامه است. کتاب کودکی یک رئیس، داستانی بسیار تأثیرگذار و خواندنی است که مانند سایر آثار سارتر، ذهن مخاطب را تا مدت ها درگیر خود می سازد.....

عادت کرد مود را پنجشنبه‌ها ساعت شش و شنبه‌ها عصر ببیند. مود با او مخالفتی نداشت، ولی نمی‌خواست خودش را در اختیار او بگذارد. لوسین دلخوری‌اش را با گیگار در میان گذاشت و او خیالش را آسوده کرد و گفت: «نگران نباش، فانی مطمئن است که او تسلیم می‌شود؛ چون کم‌سن است و فقط با دو نفر دوست بوده؛ فانی توصیه می‌کند که بامحبت باشی.» لوسین گفت: «بامحبت؟ چه می‌گویی؟»

هر دو خندیدند و گیگار نتیجه گرفت: «هر کاری لازم است انجام بده، رفیق.» لوسین خیلی بامحبت بود. با مود خیلی مهربان بود و می‌گفت که دوستش دارد، ولی این کار در درازمدت کمی یکنواخت و تکراری شد و ضمناً از بیرون رفتن با او احساس سربلندی نمی‌کرد: دوست داشت به او توصیه‌هایی در مورد آرایشش بکند، ولی مود به‌سرعت پیش‌داوری می‌کرد و خیلی زود عصبانی می‌شد. در فاصلۀ بین نوازش‌ها ساکت می‌ماندند و دست در دست هم به گوشه‌ای زل می‌زدند. «خدا می‌داند که او با این چشم‌های جدی به چی دارد فکر می‌کند.»

خود لوسین همیشه به یک چیز فکر می‌کرد: به وجود حقیر و غمگین و مبهم خودش و در دل می‌گفت: «ای کاش من لموردان بودم، کسی که راهش را پیدا کرده!» در چنین لحظه‌هایی حس می‌کرد انگار یکی دیگر است: نشسته کنار زنی که دوستش دارد، دست در دست، با لب‌های خیس، در حالی که دست رد می‌زند به خوشبختیِ بی‌پیرایه‌ای که او در اختیارش می‌گذاشت: تنها. آن وقت انگشت‌های مودکوچولو را محکم می‌فشرد و چشم‌هایش خیسِ اشک می‌شدند: دلش می‌خواست او را خوشبخت کند. یک صبح دسامبر لموردان آمد پیش لوسین؛ کاغذی در دست داشت و پرسید: «امضا می‌کنی؟» «این چیه؟» «به خاطر جهودهای مدرسه است. آن‌ها طوماری با دویست امضا در مخالفت با آمادگی نظامی اجباری برای نشریۀ لووْر فرستاده‌اند.

حالا ما داریم اعتراض می‌کنیم: دست‌کم هزار تا اسم لازم داریم: از بچه‌های مدرسۀ نظامی و نیروی دریایی گرفته تا رشته‌های کشاورزی و فنی، همه و همه باید امضا کنند.» لوسین از این‌همه چرب‌زبانی احساس خوبی داشت. پرسید: «چاپ می‌شود؟» «البته، در روزنامۀ لاکسیون. شاید در لکِو دو پاریس هم چاپ شود.» لوسین دلش می‌خواست بی‌درنگ امضا کند، ولی فکر کرد که کسی این چیزها را جدی نمی‌گیرد. کاغذ را گرفت و به‌دقت خواند. لموردان اضافه کرد: «گمانم اهل سیاست نیستی. این به خودت مربوط است. ولی تو فرانسوی هستی و حق داری حرفت را بزنی.» لوسین با شنیدن جملۀ «حق داری حرفت را بزنی» حس کرد لذتی آنی و وصف‌ناپذیر در رگ و پی‌اش می‌دود. امضا کرد.

روز بعد لاکسیون فرانسز را خرید، ولی هیچ خبری از بیانیه نبود. روز پنجشنبه چاپ شد و لوسین آن را در صفحۀ دوم دید، با عنوانِ جوانان فرانسه مشت محکمی به دهان یهودیان بین‌المللی کوبیدند. اسمش آن‌جا بود، فشرده، ثابت و با کمی فاصله از اسم لموردان، تقریباً به همان بیگانگیِ اسم‌هایی مثل فلش و فیلیپو که دورتادورش بودند؛ وزین به نظر می‌رسید. فکر کرد: «لوسین فلوریه، یک اسم روستایی، یک اسم اصیل فرانسوی.» با صدای بلند فهرست نام‌هایی را که با ف شروع می‌شدند خواند و وقتی به اسم خودش رسید طوری تلفظش کرد که انگار برایش آشنا نیست. بعد روزنامه را چپاند توی جیبش و شادمان به خانه برگشت.

سارتر در این کتاب بروز و تکوین لی بیدو را در بدن کودک یک کارخانه دار تجسم می کند و با موشکافی دقیق نوع پرورشی را می نمایاند که منجر به ظهور عقده ها و عوارض ناشی از آن می شود...

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات