- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 178500 - 43/2
- وزن: 0.20kg
کوبا، شیلی، نیکاراگوئه، السالوادور
ناشر: كانون دانش آموزان ايران
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 116
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1359 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
مصور
مبارزه خلق ها علیه امپریالیسم
وجه تسمیه «آمریکای لاتین» را، استفاده از زبانهای شاخه «رومن» در این بخش از قاره آمریکا دانستهاند؛ سرزمینهایی که از مرزهای ایالات متحده تا جنوبیترین نقطه شیلی امتداد دارند و تقریباً، از فرهنگی یکسان، با پیشینهای مشترک برخوردارند. تا ابتدای قرن 19 میلادی، تمام آمریکای لاتین، به استثنای برزیل، مستعمره اسپانیا بود.
برزیل نیز، بخشی از مستملکات پادشاهی پرتغال محسوب میشد، اما با دست به دست شدن حاکمیت در این کشور، میان شاهزادههای پرتغالی و اسپانیایی، تابعیت این بخش از آمریکای لاتین نیز تغییر میکرد. بر این اساس، زبان رسمی ساکنان برزیل، بر خلاف سایر مناطق آمریکای لاتین که به اسپانیایی سخن میگویند، پرتغالی است.
موضوع استقلالطلبی مردم این بخش از قاره آمریکا، به دوران حاکمیت ناپلئون بر فرانسه و حمله جسورانه وی به شبه جزیره «ایبری» باز میگردد. زمانی که هر دو پادشاهی اسپانیا و پرتغال، دست نشانده امپراتوری فرانسه شدند، اتباع این دو پادشاهی در مناطق ماورای بحار، به فکر استقلال افتادند. به این ترتیب، دوران تاریخی خاصی در این منطقه از جهان رقم خورد و مردانی به میدان مبارزه وارد شدند که هدفشان، استقلال و ارتقای شرایط اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آمریکای لاتین بود. این مبارزات، هرچند مدتی بعد، با استقلال کشورهای آمریکای لاتین به پیروزی رسید، اما قدرت جدیدی به نام ایالات متحده، مانع تحقق اهداف مورد نظر مردم این منطقه شد. آمریکاییها، با طراحی و اجرای اصل «مونرو»، آمریکای لاتین را حیاط خلوت خود اعلام کردند.
این ادعا، نقطه آغاز دست اندازی به منافع و اراضی مردم آمریکای جنوبی و مرکزی بود.در نهایت، لیبرالیسم قرن نوزدهمی، در قرن بیستم به عنوان وسیله ای برای حفظ قدرت گروه کوچکی نخبه ملی به نظر می آمد. نوسازی فنی و مهاجرت عظیم از اروپا، در بعضی کشورها، به ویژه آرژانتین و برزیل، با هم همراه شدند تا یک طبقه متوسط رو به رشد که در صنایع جدید شهری اشتغال داشت، بیافرینند. با این حال برای اکثریت بزرگی از [کشورهای] آمریکای لاتین، پیشرفت محدود بود و برای بسیاری از ساکنان روستاها، فقر شدیدتر شد.
انقلاب ها، ساختار اجتماعی-اقتصادی چندین کشور از جمله مکزیک، بولیوی، کوبا و نیکاراگوئه را تغییر دادند. کوبا یک کشور کمونیست تحت رهبری فیدل کاسترو شد، در حالی که انقلاب نیکاراگوئه ساندنیست های مارکسیست مسللک را به قدرت رساند. پرو، بولیوی و شیلی، تلاش کردند اشکال محلی آمریکای لاتین از سوسیالیسم را ایجاد کنند. کشورهای آمریکای لاتین برای درآمد، به تکیه بر صادرات مواد خام ادامه دادند به جای اینکه آنها را به محصولات صنعتی تبدیل کنند. منطقه، بدون صنعتی شدن، شهری شد چرا که میلیونها نفر، با بخت اندک برای یافتن شغل یا موفقیت، به شهرها سرازیر شدند. از آنجا که دولتها برای آنها مسکن و خدمات مناسب فراهم نمی کردند یا نمی توانستند بکنند، اغلب مجبور بودند در زاغه نشین هایی که در نهایت تمام شهرهای بزرگ آمریکای لاتین را فرا گرفتند، زندگی کنند.
ارنستو چگوار
ارنستو چگوارا، انقلابی مشهور آمریکای لاتین، در 14 ژوئن 1928 میلادی(14 خرداد 1307 هـ.ش) در شهر روزاریو واقع در کشور آرژانتین، متولد شد. خانواده پدری چگوارا، اصالتاً از ایرلندیهای مهاجر به آمریکای جنوبی بودند. جد مادریاش، «خوزه دلاسرنا»، آخرین فرماندار اسپانیا در پرو بود. او در خانوادهای بسیار متمول پرورش پیدا کرد. چگوارا از کودکی به مطالعه علاقه فراوانی داشت و کتابخانه بزرگ پدرش، این امکان را برای او فراهم کرد که با آثار نویسندگان بزرگ و همچنین، اندیشههای مختلف سیاسی و اجتماعی، بیش از همسن و سالان خود، آشنا شود. چگوارا در رشته پزشکی تحصیل کرد، اما بعدها، به دلیل مشغولیتهای مبارزاتی، کمتر به پزشکی اشتغال داشت.
او در سنین جوانی، بیشتر سرزمینهای آمریکای لاتین را با موتورسیکلت پیمود و از نزدیک با مشکلات مردم این منطقه، آشنا شد. چگوارا از مخالفان سرسخت سیاستهای امپریالیستی ایالات متحده در آمریکای لاتین بود. اعتقاد او به امپریالیست بودن آمریکا، پس از ساقط شدن دولت «خاکوبو آربنز» در گواتمالا، راسختر شد. چگوارا در زمره افرادی بود که به شدت از طرح اصلاحات ارضی دولت گواتمالا برای کوتاه کردن دست سرمایهداران آمریکایی از منابع این کشور، حمایت میکردند. او پس از خروج از گواتمالا، با «رائول کاسترو» آشنا شد و این آشنایی، مقدمهای برای دوستی با «فیدل کاسترو» بود.
کاسترو و دوستانش در صدد ساقط کردن دولت غربگرای «باتیستا» در کوبا بودند. کاسترو یک بار به دلیل قیام علیه «باتیستا»، طعم زندان را چشیده بود. او به همراه چگوارا، نقشهای برای حمله نظامی در کوبا طراحی کرد؛ اقدامی که با حمایت همه جانبه مردم به نتیجه رسید و دولتی را در کوبا ایجاد کرد که 6 دهه است در برابر سیاستهای استعماری آمریکا مقاومت میکند. چگوارا بعد از استقرار دولت مردمی کوبا، به مقامهای مختلفی منصوب شد. او مدتی ریاست بانک مرکزی این کشور را برعهده داشت و چندی، وزیر صنایع کوبا بود. با این حال، چگوارا که خود را یک پارتیزان میدانست، حاضر نشد در مسئولیتهای اجرایی و اداری دولتی محدود شود.
او در سال 1965م(1344هـ.ش) به کنگو رفت تا تجارب مبارزاتی خود را در اختیار مبارزان این کشور بگذارد. مدتی بعد، چگوارا، به عنوان یک نظریه پرداز و متخصص جنگهای چریکی، راهی بولیوی شد تا جنبش مردم این کشور علیه ایالات متحده را سازماندهی کند، اما این، آخرین سفر او بود. سیا، با برنامهریزی قبلی و به کار گرفتن عوامل خود در بولیوی، چگوارا و دوستانش را در روستای «لاایگرا» محاصره کرد. مهاجمان موفق شدند چگوارا را زنده دستگیر کنند. به دستور سیا، «ماریو تران»، یک سرباز بولیویایی، در 9 اکتبر 1967 میلادی(17 مهر 1346 هـ.ش)، به زندگی چگوارا، با شلیک گلوله، خاتمه داد.