- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 166886 - 14/8
- وزن: 1.50kg
کلیات شمس تبریزی
نویسنده: مولانا جلال الدین محمد بلخی
مصحح : بدیع الزمان فروزانفر
ناشر: بوستان کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1170
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1374 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
مطابق نسخه تصحیح شده استاد بدیع الزمان فروزانفر
این کتاب مشتمل بر ۴۲۰۰۰ بیت است از غزلیات و قصائد و مقطعات فارسی و عربی و ملمعات و ترجیعات و رباعیات مولانا جلال الدین محمد مولوی رومی که کلیات دیوان شمس را تشکیل می دهد و محض مزید فایده فرهنگنامه الفبائی لغات و تعبیرات و اصطلاحات عرفانی دیوان شمس نیز بر این چاپ افزوده شده که بسیاری از موارد شامل فوائد وافی در جستجوی مفاهیم خاص الفاظ و تعبیرات دیوان شمس می باشد
دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر، دیوان مولانا جلالالدین محمد بلخی شامل غزلها، رباعیها و ترجیعهای اوست. دیوان شمس تبریزی در عُرف خاندان مولانا و سلسله مولویه در روزگاران پس از مولانا با عنوان دیوان کبیر شناخته میشدهاست. گویا آنچه در تداول مولویان جریان داشتهاست همان دیوان یا غزلیات بودهاست و بعدها عنوان دیوان کبیر را بر آن اطلاق کردهاند. همچنین عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی نیز از عنوانهایی است که در دورههای بعد بدان داده شدهاست، به اعتبار این که بخش اعظم این غزلها را مولانا خطاب به شمسالدین تبریزی سرودهاست.
نسخههای مختصر و کامل این دیوان از قدیم نزد اهل ذوق و اصحاب خانقاه رواج داشتهاست، و پس از رواج چاپ هم با عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی بارها و بارها در ایران و هند به چاپ رسیدهاست. آخرین و جامعترین و درستترین چاپ آن همان است که به دست بدیعالزمان فروزانفر در فاصله سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۵ توسط انتشارات دانشگاه منتشر شدهاست. دیوان شمس تبریزی در چاپ تصحیحشده فروزانفر شامل ۳۶۳۶۰ بیت، و دارای ۳۲۲۹ غزل و ۱۹۸۳ رباعی و ۴۴ ترجیع است.
ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
در گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان
نک ساربان برخاسته قطارها آراسته
از ما حلالی خواسته چه خفتهاید ای کاروان
این بانگها از پیش و پس بانگ رحیل است و جرس
هر لحظهای نفس و نفس سر می کشد در لامکان
زین شمعهای سرنگون زین پردههای نیلگون
خلقی عجب آید برون تا غیبها گردد عیان
زین چرخ دولابی تو را آمد گران خوابی تو را
فریاد از این عمر سبک زنهار از این خواب گران
ای دل سوی دلدار شو ای یار سوی یار شو
ای پاسبان بیدار شو خفته نشاید پاسبان
هر سوی شمع و مشعله هر سوی بانگ و مشغله
کامشب جهان حامله زاید جهان جاودان
تو گل بدی و دل شدی جاهل بدی عاقل شدی
آن کو کشیدت این چنین آن سو کشاند کش کشان
اندر کشاکشهای او نوش است ناخوشهای او
آب است آتشهای او بر وی مکن رو را گران
در جان نشستن کار او توبه شکستن کار او
از حیله بسیار او این ذرهها لرزان دلان...