- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 184877 - 75/3
- وزن: 0.40kg
کفش های غمگین عشق
نویسنده: ر. اعتمادی
ناشر: شادان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 344
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1382 - دوره چاپ: 2
کیفیت : در حد نو _ نو ؛ عطف کتاب ساییدگی مختصری دارد
مروری بر کتاب
روی نیمکت سپیدی در باغ ارم شیراز لمیده ام و به دریای سبز چمن باغ خیره شده ام...
جویبارهای کوچک آب جون زندگی از پیش رو یم میگذرند.هوای جابخش بهار شیراز اعصاب خسته ام را با نرمش عطوفت آمیزی نوازش میدهد.دلم میخواهد سالها و سالها همین جا روی نیمکت سپید باغ ارم بنشینم و هستی خودم را در دریای سبز چمن باغ گم کنم اما مگر میشود؟در ذهن خود به جستجو میپردازم.
-تا چند دقیقه دیگر دختری که قرار است مرا در جریان یک تراژدی عمیق بگذارد از راه میرسد چشمان سیاهش را بمن میدوزد و میگوید:بشهر ما خوش آمدید!من انگشتانم را روی لبهایم میبرم و میگویم هیس!..
تو را بخدا خلوت مرا با قصه ماهیهای طلائی و غمگین که برایم در در نامه ات تصویر کرده بودی بهم مزن!..
من فقط آمده ام که از نزدیک با همه اتاقها .خوابگاهها.آزمایشگاهها.سلف سرویسها.حتی رستورانهاو میعادگاههای آن ماههیای طلایی دریاچه زندگی آشنا شوم.
و لابد در آن لحظه دختر مژگان بلندش را بر هم میگذارد و میگوید چشم!..
بوی بهار در سراسر باغ ارم پیچیده است...و انگار این بوی خوش در یکایک اجزای باغ از ریشه نامرئی درختان کهن سرو تا ساقه های نازک چمن و امواج چین دار و کوچک جویبارها حتی در رگ و ریشه جان من جاریست.
از روبرو یک دختر و پسر آرام آرام در حالیکه پیکره های جوان و نازکشان مانند سروهای باغ بنظر میرسد مستقیما بسویم می آیند نگاهی تند و خشمگین بمن می اندازند انگار که میعادگاه عاشقانه شان را من غصب کرده ام ظاهرا میخواهند با نگاه قهر آمیزشان مرا تنبیه کنند اما در سکوت راهشان را کج میکنند و بسوی یک نیمکت دیگر میروند و در آنجا مینشینند.
و من احساس میکنم بوی خوش بهار چون رنگین کمان آنها را در حلقه بازوان نرم خود گرفته است...دستهایشان در التهاب فشردن یکدیگر بیتاب است.چشمانشان جز غبار طلایی عشق در آن فضای سبز و جادویی هیچ چیز دیگری نمیبیند و پاهایشان بر گرده سبز چمن تصویر گنگ عشق و لذت داغ حیات را میکشند...
لحظه ای گوش فرا دهیم ... لحظه ای گوش جان سپاریم به زیباترین ترنم زندگی. آن هنگام که قدمها، صدای عشق می دهند و هر گام، نسیم دلدادگی با خود دارد.
تردید نکنید... این صدای پای یک عاشق است. عاشقی که با « کفشهای غمگین عشق » گام بر می دارد.
این کتاب برای هزارن نفر خاطراتی زیبا دارد.