- موجودی: موجود
- مدل: 191078 - 33/1
- وزن: 0.20kg
کتلت سرد
نویسنده: امید پناهی آذر
ناشر: ققنوس - هیلا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 87
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
این مجموعه داستان شامل هشت داستان کوتاه با محور اجتماعی است.
هندل زد ، موتور روشن نشد . پیاده شد.در حالی که ما روی موتور نشسته بودیم آن را حرکت داد.موتور چند بار پت پت کرد اما روشن نشد. آقا جون به نفس نفس افتاده بود و با صدای خش دار سرفه می کرد ....
آخرین بار که دیدمش جمع شده بودیم توی واحد من و او داشت کتلت میخورد ، مدام به من تعارف میکرد و میان حرفهایمان میپرید . گفتم : دوست ندارم . با آرد نخودچی و سیبزمینی آبپز که اصلاً دوست ندارم . شانههایی استخوانی داشت و چشمانی نگران . خوشحال بود . از ته دل . هیچ وقت ندیده بودم با کسی آن طور حرف بزند . با این که پنج شش ماهی همخدمت بودیم اما تا قبل از آن شب هیچ وقت از خانوادهاش صحبت نکرده بود . آن شب توی واحد موتوری شام خوردیم ...
همه سکه صدایش میکردند بجز عزیز که صداش میزد حلیمه خانم و آقا جون که خودش این اسم را روی او گذاشته بود . توی خواستگاریاش گفته بود : این سکه شانس منه . اما یک سال بعد با اینکه برایش بچه به دنیا آورده بود فقط او بود که صداش میزد ده شاهی ....
زن پوست گونههایش را با کف دست کشید و چروکهای ریز صورتش را محو کرد. چهرهاش تازه شد و لبخند زد. با دستمالکاغذی غبار آینه را پاک کرد. این بار پوست شقیقههایش را هم کشید. صورتش جوانتر از دفعه قبل شد. حالا راضیتر تبسم کرد. گُلسری را از میان وسایل آرایش برداشت و موهایش را مثل یک توده بالای سرش تاب داد.
دوباره پوستش را کشید، برگشت و ساعت را نگاه کرد: چهار و ده دقیقه. ناگهان به طرف آینه برگشت. انگار بخواهد خودش را غافلگیر کند، با رضایت به خودش خندید. تلفن بیسیم زنگ زد. به آن نگاه کرد و دکمه آیفونش را زد. دوباره چروککشیاش را از سر گرفت. صدای زنی گفت: «اَلو، اَلو! هستی، هستی؟»
فهرست
کتلت سرد
مایل به خاکستری
داداش معصوم
طیاره پرواز می کند
آیرخ
سکه ده شاهی
و ...