دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

کالبدشکافی یک طغیان

کالبد شکافی یک طغیان

نویسنده: احمد احرار
ناشر: شرکت کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 158
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1386 - دوره چاپ: 1

 

مروری بر کتاب

از عهد شاه عباس اول در اصفهان همه چیز در همه فصول به فراوانی یافت میشد و مردم عادت به ذخیره کردن آرد و گندم و سایر اقلام نداشتند. در سال ۱۱۳۵هجری محمود افغان اصفهان را محاصره نمود و راه‌های ورود و خروج شهر بسته شد. این محاصره تا آبان ماه همان سال “حدود هفت ماه” طول کشید. پس از سه ماه، آذوقه شهر تمام شد و سایه قحطی و مرگ بر سر اصفهان افتاد. گزارشاتی که وقایع‌نگاران اصفهان در این دوره به دست ما داده‌اند هول انگیز و باورنکردنی است.

این گزارشات شهر و مردمی تقریبا ثروتمند را نشان میدهند که بر اثر فقدان مواد غذایی به خوردن گوشت خر، اسب، سگ و گربه روی آورده‌اند.در ماه چهارم از محاصره دیگر هیچ الاغ و سگ و گربه‌ای در اصفهان یافت نمیشد. مردم به آدمخواری روی آوردند!

کروسینسکی که در آنزمان در اصفهان حضور داشت مینویسد: مردم بنای خوردن گوشت انسان کرده‌اند! پنج نفر قصاب به این امر مشغولند! افراد ناتوان و در حال مرگ را میگیرند و سرشان را به سنگ کوفته و آنرا تکه تکه میکنند و میفروشند! عده‌ای از مردم که تحمل چنین وضعیتی را ندارند دست به خودکشی میزنند. اشراف و بزرگ‌زادگان که نمی توانستند گرسنگی و حقارت ناشی از سرگردانی در کوچه و بازار جهت یافتن لقمه‌ای نان، را تحمل نمایند با خوراندن زهر به خود و عیال و فرزندانشان بصورت دسته‌جمعی خودکشی میکردند.

در همین ایام ماموران دربار شاه سلطان حسین خانه‌ها را گشته و هرکس آرد، گندم و یا هر طعام دیگری را در خانه داشت، نصف آنرا بعنوان حق سلطان گرفته تا آذوقه دربار تامین شود. شدت قحطی و گرسنگی را در این روایت زبده‌التواریخ میتوان درک نمود. نویسنده کتاب که خود از ماموران شاه سلطان حسین جهت اخذ آرد و گندم از مردم بوده است در بخشی از کتاب چنین شرح میدهد:
روزی با جمعی جلوداران سرکار خاصه به خانه تاجری که اشیاء گرانقیمت خرید و فروش میکرد رفتیم. درب زیرزمین خانه‌اش را با کاه‌گِل مسدود کرده بود! به گمان پنهان نمودن گندم یا آذوقه، آنرا باز نمودیم. چهارده جوال که هرکدام صد من یا بیشتر میگرفت در زیرزمین وجود داشت.

هر من = سه کیلو
در کمال سرور و خوشوقتی که گویی قلعه خیبر فتح نموده باشیم، بر سر جوال‌ها رفتیم. چون آنها را گشوده، تمام سکه‌های زر عباسی بود! من و همراهان بسیار مکدر و مایوس شدیم و دوباره سرِ کیسه‌ها را بسته و ناامیدانه از خانه بیرون آمدیم! غریب‌تر آنکه صاحبخانه با وجود اینهمه زر از گرسنگی مُرده و حتی کسی او را دفن هم ننموده بود!

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات