- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 109196 - 84/2
- وزن: 0.20kg
- UPC: 75
کاریکلماتور
نویسنده: پرویز شاپور
ناشر: بامداد
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 127
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1354 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
کتاب دوم
پرویز شاپور (۵ خرداد ۱۳۰۲ در قم ، درگذشته ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ در تهران) نویسنده ایرانی است. شهرت او به دلیل نگارش کاریکلماتور، نوشتههای کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند. علاوه بر آفرینش کاریکلماتورها، در طراحی سیاهقلم نیز توانا بود. وی در سی سال نخست نه نوشت و نه نگاشت، اما در ۴۶ سال بعدی آثار کمحجم ولی پرمحتوایی برجای گذاشت. آثارش در ۱۲ جلد منتشر شدهاند.
کاریکلماتور نامی است که احمد شاملو بر نوشتههای پرویز شاپور گذاشت. این کلمه ابتدا در سال ۱۳۴۷ در مجله خوشه به سردبیری شاملو به کاربرده شد و حاصل پیوند «کاریکاتور» و «کلمه» است. به نظر شاملو، نوشتههای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست.پرویز شاپور همسر فروغ فرخزاد بود.
مادر «شاپور» میگفت: «60 سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرفهای ناحساب شاپور که با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در میآورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده...
شبها با ستارگان بیلیارد بازی میکنم.
هیچ جنایتکاری به اندازه قلبم با خون سروکار ندارد.
چون گلوله طاقت دوری تفنگ را نیاورد از میان برگشت.
برای گربه تحقیرآمیز است که با مرگ موش خودکشی کند.
بعد از مرگ همه شاد هستند، چون روی قبرها مینویسند شادروان.
برخی از محصلین با آسانسور به کلاس بالاتر میروند.
به محض اینکه چشمم به عزرائیل افتاد خودم را به مردن زدم.
آرزو میکنم برخی افراد همیشه مشغول خوردن باشند تا فرصت حرف زدن را پیدا نکنند.
قبل از اینکه قرص خوابآور بخورم ساعتم را از مچم باز میکنم که نخوابد.
برای اینکه سیبلهایش را دود بدهم سیگار به او تعارف نمودم.
ماهیای که استخوان نداشته باشد موجب امتنان گربه است.
زندگی هیچکس به اندازه متصدی آسانسور فراز و نشیب ندارد.
پرنده روی سیم تلفن مشغول استراق سمع بود.
برای اینکه از مخارج خودکشی شانه خالی کنم زندگی مینمایم.
برخی از افراد آنقدر آدمهای بددهنی هستند که دهانشان احتیاج به سیفون دارد.
به قدری آدم دلرحمی هستم که در زمستانها وقتی میخواهم به کسی سیلی بزنم قبلاً دستم را روی بخاری گرم میکنم.
گربه پس از گرفتن موش به دقت دنبال تاریخ مصرفش میگشت.
همه مردم سر «چوب رخت» کلاه میگذارند.
هرگز اختلاف طبقاتی بین مرغ و خروس حل نمیشود.
از عزرائیل تقاضا نمودم خارج از نوبت به زندگیام خاتمه دهد.
شیشه عمرم را به جای شیشه خالی آبجو به «بارون خاچیک» قالب نمودم.
سیاهپوستان هرگز در مقام تعارف به کسی نمیگویند «روی من سیاه».
هر وقت ساعت مرگم فرا میرسد با دستپاچگی ساعتم را عقب میکشم.
صاحبان چشمهای عسلی نگاههای شیرینی دارند.
آبتنی ماهی یک عمر طول میکشد.
فروتنی آبشار نیاگارا را ستایش میکنم.
نمیدانم ماهی چه غذای شوری خورده که آن قدر روی آن آب میخورد.
برای اینکه قطار را از دست دهم ساعتم را یک ربع عقب کشیدم.
به الماس فکر کردم شیشه عمرم ترک برداشت.
برای اینکه ماهی را در غمم شریک کنم داخل تنگش اشک میریزم.
سوراخهای در نمکدان برای این است که نمک خفه نشود.
در کشورهای صنعتی فوارهها با آسانسور بالا و پائین میروند.
وقتی چشمم به تاریخ تولدم میافتد بیاختیار اشک میریزم.
تا از عزرائیل دستمزد نگیرم خودکشی نمیکنم.
از فواره پرسیدم چرا برگشتی گفت چمدانم را جا گذاشتهام.
سنگ کلیهام را به دکتر معالجم کادو دادم.
سایهام را به خورشید مدیونم.
قطار و تونل با هم ازدواج کردند.
وقتی اتاقم پر از آب میشود پشت بامش به سوی آسمان چکه میکند.
زندگی بدون مرگ یک قدم هم برنمیدارد.
وصیت کردهام در پیله کرم ابریشم دفنم کنند.