دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

کاروان محبت

کاروان محبت

نویسنده: طغرل احراری
ناشر: عرفان روسیه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 284
اندازه کتاب: رقعی گالینگور - سال انتشار: 1990 - دوره چاپ : 1

کمیاب - کیفیت : 

 

مروری بر کتاب

این کاروان پر بار از سروده های آبدار محمدنقیب خان طغرل احراری که یکی از قافله سالاران نظم فارسی در انتهای قرن نوزدهم و ابتدای قزن بیستم میلادی محمل آرائی شده تا محموله اش از گنجینه عشق و علاقه شاعر را در جاده کشورهای پارسی گو به هواداران و انتظاران شعر دری همچون هدیه ببرد.

طغرل احراری در سال ۱۸۶۵ میلادی در روستای زاسون درّه فَلغَر (ناحیۀ عینی امروزی) در شمال تاجیکستان متولد شد؛ اجداد طغرل از اهالی سمرقند بودند و نسب او به خواجه ناصرالدین احرار ولیّ، عارف معروف طریقت نقشبندیه (806-895 ه. ق) می‌رسد. او در سنین جوانی پس از تحصیل دانش‌های زمانه خود در سمرقند و بخارا، به شاعری روی آورد.

دیوان وی که در زمان حیاتش در شهر کاگان در ولایت بخارا (در ازبکستان کنونی)، به سال 1916 میلادی، به همت ملا احمدخان رونق، چاپ و منتشر گردید، شامل بیش از سیصد غزل و چندین شعر در قالب‌های مستزاد، مخمس، مسدس، ترجیع‌بند، قصیده و مثنوی‌های کوتاه است. هرچند طغرل در شعرش به طرق مختلف خود را پیرو بیدل دهلوی (شاعر بزرگ سبک هندی 1054-1133) می‌داند اما زبان او از پیچیدگی شعر بیدل فاصلۀ زیادی دارد و شعرش بیشتر آمیزه‌ای از سبک عراقی و هندی است. در اواخر حیات این شاعر بزرگ، مناطق فارسی‌زبان سمرقند و بخارا که در تصرف امپراطوری روسیه بودند، درگیر بحران جنگ جهانی اول شدند.

در سال‌های آخر جنگ، کم‌کم ارتش سرخ کمونیستی وارث امپراطوری روسیه شد و بعد شمال تاجیکستان را هم به کشور تازه‌تأسیس اتحاد جماهیر شوروی افزود. طغرل در ابتدای حضور کمونیست‌ها با آنها همکاری کرد اما بعد از شکست ایشان از دسته مجاهدین باسمه‌چی، مورد سوءظن قرار گرفت و در سال ۱۹۱۹ میلادی از سوی سربازان ارتش سرخ تیرباران شد. آرامگاه این شاعر نامی در روستاي زاسون شهرستان عيني در شمال تاجیکستان قرار دارد.

این کاروان پربار از سروده‌های آبدار محمد نقیب‌خان طغرل احراری (1865 ـ 1919) که یکی از قافله‌سالاران نظم فارسی در انتهای قرن نوزده و ابتدای قرن بیستم میلادی محمل‌آرایی شده تا محموله‌ای از گنجینه عشق و علاقه شاعر را در جاده کشورهای پارسی‌گو به هواداران و انتظاران شعر دری همچون هدیه برد.

تا به اوج دلبری زد اخترش دنباله را
ماه در آغوش خود گم کرد خط هاله را

سرمه از بخت سیه در کام فریاد من است
از سپند ما شنیدن نیست هرگز ناله را

***

به عجز از ناتوانی‌ها اگر بردی تو راه آنجا
صدای کوس نوبت زن ز ماهی تا به ماه آنجا
اگر رحمت هوس داری امید از غیر، کوته کن
که غیر از لطف او نبوَد دگر پشت‌وپناه آنجا
در اینجا کار خود کن دستگاه بندگی داری
که از دستت نمی‌آید دگر این دستگاه آنجا
شفیعی نیست هرگز با تو غیر از شبنم خجلت
به‌جز جوش عرق دیگر نباشد عذرخواه آنجا
شرر در مجمر دل ز آتش شوق محبت زن
که سوزد خرمن صد جرم را یک برق آه آنجا
به‌غیراز لطف حق دیگر نباشد دستگیر تو
اگر صدبار سوی دیگری آری نگاه آنجا
مخور جام فریب بزم حسرتخانۀ عالم
که یکسان است در مَسند، گدا‌و‌پادشاه آنجا
نمی‌پرسد به‌جز بار گنه کس از ره‌آوردت
نباشد ارمغانی بهتر از روی سیاه آنجا
در این بازار عبرت عرضه ده سامان عصیانت
که جوشد مشتری اندر سر بار گناه آنجا
برای حاصل امکان غرور ما‌و‌من تا کی
اگر بشکستی نفس خود، شکن طرف کلاه آنجا
چه خوش گفته است طغرل، حضرت بحر سخن، بیدل:
«به اوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا...

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات