- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 127033 - 112/4
- وزن: 0.50kg
ژاک قضا و قدری و اربابش
نویسنده: دنیس دیدرو
مترجم: مینو مشیری
ناشر: فرهنگ نشر نو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 359
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1387 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
این رمان پس از مرگ دنی دیدرو که از بزرگترین فیلسوفان و دانشمندان عصر روشنگری فرانسه و از اصحاب دائرة المعارف بود ، منتشر شد و در میان تحسینگنندگان آن بزرگانی چون:
گوته، شیللر، هگل، مارکس، فروید، استاندال، بالزاک، بودلر و ژید بودند. در میان نویسندگان معاصر نیز میلان کوندرا رمان «ژاک قضا و قدری» را مسحور کننده توصیف می کند و با اقتباس از یک قصه از این اثر نمایشنامهای به نام ژاک و اربابش در سال 1975 مینویسد.
رمان «ژاک قضا و قدری و اربابش» را بسیاری اثری ضد رمان خواندهاند. نویسنده از همان آغاز رمان فضایی را خلق کرده که پیش از او کمتر در تاریخ رماننویسی رمان دیده شده است. گفتهاند که سنتگریزی، ساختار پیچیده، بینظمی استادانه، آوردن داستان در داستان، پارادوکسها و تضادهای گستاخانه، آمیزه طنز و تخیل برای مبارزه با جهل و خرافات و کوتهبینی و عدم تساهل در «ژاک قضا و قدری» نمونهای از داستاننویسی مدرن است.
دیدرو، در رمان خود از پنج راوی استفاده کرده که مدام سخن یکدیگر را قطع میکنند تا داستان خود را تعریف کنند. در ابتدای داستان نویسنده روایت خود را با طنز و سر به سر گذاشتن خوانندهاش شروع میکند. در ادامه گفتوگوهای ارباب با ژاک و ژاک با اربابش آمده است. سپس داستانهایی که مهمانخانهدار با مهمانانش نقل میکند روایت شده و سرانجام روایتهای مارکی دِزارسی نقل شده است.
در این نوشتار چند لایه دیدرو هشیارانه با زبان طنز به تقلید معیارها و شگردهای رایج آثار تخیلی می پردازد تا آنها را به تمسخر بگیرد و نفی کند. می توان ادعا کرد که سنت گریزی، ساختار پیچیده، بی نظمی استادانه، آوردن داستان در داستان، پارادوکس ها و تضادهای گستاخانه، آمیزه ی طنز و تخیل برای مبارزه با جهل و خرافات و عدم تساهل در ژاک قضاوقدری، نمونه ای از داستان نویسی مدرن است.
نثر زنده و پویای دیدرو با ضرب آهنگی تند خواندن رمان را لذتبخش می کند. او بزرگانی چون گوته، شیلر، دهگل، مارکس، فروید، استندل، بالزاک، بودلر و ژید را شیفته خود کرد. میلان کوندرا، ژاک قضاوقدری را رمانی (محسور کننده) می داند....
چطور با هم آشنا شدند؟
اتفاقی، مثل همه.
اسمشان چیست؟
مگر برایتان مهم است؟
از کجا می آیند؟
از همان دور و بر.
کجا می روند؟
مگر کسی هم می داند کجا می رود؟
چه می گویند؟
ارباب حرفی نمی زند؛ و ژاک می گوید فرماندهش می گفته از خوب و بد هرچه دراین پایین به سرمان می آید، آن بالا نوشته .
اربابکم ادعایی نیست.
ژاک.
بعدش هم فرماندهم میگفت هر تیری که از تفنگ درمی رود هدفی دارد.
ارباب
خب، حق داشت...