- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 197930 - 71/1
- وزن: 0.40kg
چهارده ماه در خارک
نويسنده: کریم کشاورز
ناشر: پيام
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 334
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1363 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
یادداشت های روزانه زندانی
کریم کشاورز اهل گیلان و از اعضای حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) و سپس حزب توده ایران بود. کریم کشاورز فرزند حاج محمد وکیل التجار یزدی (تاجر ابریشم و نماینده رشت در دوره اول مجلس شورای ملی) و برادر بزرگتر دکتر فریدون کشاورز (پزشک متخصص اطفال و از سران حزب توده ایران و نماینده بندر انزلی در دوره ۱۴ مجلس شورای ملی) و نیز جمشید کشاورز (نوازنده و موسیقیدان) بود.
وی از جمله دستگیر شدگان کودتای 28 مرداد بود که جهت گذراندن دوران محکومیت خود به جزیره خارگ تبعید شد. خارگ در آن زمان بدلیل شرایط بد آب و هوایی یکی از تبعیدگاه های معروف کشور به شمار می رفت. کشاورز برآمده از خانواده ای روشنفکر و سرشناس، از مبارزان برجسته جنبش جنگل در گیلان و سپس از فعالان دوران اوجگیری نهضت ملی بود. او پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 به زندان افتاد و مدتی بعد به همراه گروهی شصت نفری از اعضای حزب توده به جزیره خارگ تبعید شد اما پس از آزادی، تا زمان فوتش به سال 1366، از کار سیاسی به کلی فاصله گرفت.
او از مترجمان برجسته کتاب های تاریخی به شمار می رود. کشاورز در زمان تبعیدش در خارگ، از خاطرات و فعالیت های روزانه خود یادداشت برمی داشت که این دست نوشته ها کتابیست که پیش روی شماست .
با کودتای 28 مرداد ما پس از زندان تهران و شيراز به زندان خارگ تبعيد شديم. مجموعا 21 نفر می شديم. قبل از ما زنده ياد شمشيری از ارادتمندان مصدق، محمود هرمز، صارم الدين صادق وزيری، محمود زندی مدير روزنامه بسوی آينده ارگان غير رسمی حزب توده، جهانگير افکاری، مهندس عاشورپور خواننده ترانه های گيلکی و عده ای ديگر به خارک تبعيد شده بودند. دو ماه از اقامت ما در خارگ گذشته بود که 61 نفر تبعيدی ديگر از جمله کريم کشاورز، انجوی شيرازی را هم به خارگ تبعيد کردند و جمع ما از صد نفر تجاوز کرد.
خارگ در 37 کيلومتری بندر گناوه از توابع بوشهر و وسعت آن حدودی 32 کيلومتر است. رطوبت و گرما در آنجا حکومت می کرد. در آنجا کلاس های زبان تشکيل داده بوديم. من تاريخ درس می دادم، عاشورپور گروه کُر تشکيل داده بود و اشعار و ترانه های محلی و سرودهای حزبی می خواندند.