- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 181423 - 10/5
- وزن: 1.50kg
سوگ سیاوش + مقدمه ای بر رستم و اسفندیار +شکاریم یک سر همه پیش مرگ + ارمغان مور
نویسنده: شاهرخ مسکوب
ناشر: خوارزمی - شرکت سهامی کتاب های جیبی- نشر نی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 250 + 252 + 300 + 290
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1394 _ 1392 - دوره چاپ: 8 _ 3
کیفیت : نو ؛ چهار کتاب در یک مجلد با گالینگور صحافی شده
مروری بر کتاب
سوگ سیاوش
در مرگ و رستاخیز
اثر شامل مقدمه ای است که در آن نویسنده به اختصار داستان سوگ سیاوش را بازگو می نماید؛ پس از آن سه بخش اصلی کتاب با عنوان های غروب و شب و طلوع قرار گرفته است. در بخش نخست اثر با عنوان غروب نویسنده ضمن ارائه ی اطلاعات مختصری از اسطوره های کهن ایران، شرح پیدایش جهان و انسان و جدال نیک و بد، داستان سیاوش را شروع می کند.
سیاوش همان مرد بلندرفتار و باوقار است که خواهان مرگ نیست اما وقتی مرگ به او تحمیل می شود، چنان رفتار آزادانه ای از خود نشان می دهد که برای همیشه به چهره ای ماندگار و مثال زدنی از یک شهید واقعی بدل می شود. بخش دوم کتاب سوگ سیاوش که شب نام دارد، بررسی رویکرد شخصیت هایی همچون کاووس و سودابه و افراسیاب و گرسیوز است که در مقابل مرگ ، به هر نحوی، قادر به تصمیم گیری نیستند. در نهایت بخش سوم اثر با عنوان طلوع، انسانی است که با مرگ به صورت فاعلانه ای برخورد می کند و اراده ی خود را به رخ آن می کشد و این فرد کیخسرو، فرزند سیاوش است.
در زندگی سیاوش موهبت ها و فضیلت های فرد،رویاروی جز خود-جهان و اجتماع- لگدمال می شود. ولی در مرگ او همان موهبت ها و فضیلت ها،گردش روزگار را دگرگون می سازد. در اینجا مرگز از زندگی تواناتر است. امید به مرگ چون از سرچشمه ی ایمان سیراب باشد دشواری حیات را آسان می سازد. دیگر زندگی چهره ی عبوس اما دل مهربان دارد. پس محنت این عمر ناپایدار را به راحت پس از مرگز حوالت کنیم و اگر نمی توان اکنون طرحی نو در انداخت باری آن نیامده ی ندیده را دریابیم.
چنین جهانی هر چند از جمله برای برخورداری آدمی از نعمتهای خداوندی است اما آدمی نیز همه ی امکانات فکری، توانائی و مهارت خود را در راه سودجوئی از آن بکار نگرفته است. طبیعت برای مصرف نیست تا هرچه بیشتر از آن بهره بردارند، بلکه زادگاه و پروردگاه انسان صاحب رسالت است که با طبیعت همزیستی دارد...
سوگ سیاوش تراژدی اندوهباری است و یکی از سوگنامه های مهم شاهنامه فردوسی می باشد. مادر سیاوش از خاندان گرسیوز بود که پدرش بر او خنجر کشیده و او ناچار راه بیابان گرفته بود.گیو و طوس که برای شکار به دشت دغوی رفته بودند آن دختر را دیدند و هریک می خواست که او را به چنگ بیاورد، کار بالا گرفت تا جایی که خواستند تا سر دختر را ببرند، یکی از همراهان پیشنهاد کرد که دختر را نزد کاووس ببرند تا او داوری کند. کاووس با دیدن آن دختر پری چهره، نژاد او را پرسید، پس از پاسخ گفت که او شایسته ی همسری شاه است، او هم پذیرفت و به پیوند کاووس در آمد....
مقدمه ای بر رستم و اسفندیار
متن رستم و اسفندیار و بررسی آن و بررسی مختصر زندگی فردوسی
این صدا خاموش نخواهد شد،و هر زمان به آوایی و نوایی سازگار مردم همان روزگار فراگوش میرسد
هزار سال از زندگی تلخ و بزرگوار فردوسی می گذرد. در تاریخ ناسپاس و سفله پرور ما، بیدادی که بر او رفته است، مانندی ندارد.
و در این جماعت قوادان و دلقکان که ماییم با هوسهای ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست و جهان شگفت شاهنامه همچنان بر ارباب فضل دربسته و ناشناخته مانده است.
صدای گرم نقالان سالهاست که شیفتگان شاهنامه را در قهوهخانهها به خود مشغول داشته نقلها.لحظه به لحظه حوادث این تراژدیت بزرگ را تعقیب میکنند-با قهرمان شاهنامه پیش میروند.مکر و حیله را لعنت میکنند و خوبیها و پاکیها را میستایند-کمتر اثری را سراغ داریم که در حد اعلای ارزش این چنین مقبول مردم عامی باشد-آنها شاید خود ندانند که چرا شاهنامه را اینچنین صادقانه پذیرا شدهاند-و شاید نمیدانند ستایشگر چه اثر بزرگی هستند-بهرحال شاهنامه را سخت دوست دارند.
بیشک نقالان.این بازیگران بینام و نشان.خادمان واقعی شاهنامه هستند- اگرچه امروز در کمتر قهوهخانهای صدای گیرایشان را میشنویم-و اگرچه قهوهخانهها یکی از پس دیگری مدرنیزه شده-و تلویزیون را جانشین نقال کردهاند-اما بیشک میباید- این بازیگران گمنام را سپاس گوئیم-و چنین است که شاهرخ مسکوب-کتاب خویش را با یاد نقالها آغاز میکند:شاهنامه افسانه است- نه واقعیت-عصر رستم-رویین تنی اسفندیار- وجود سیمرغ.با واقعیت مطابقه نمیکند.تولد، کودکی و پیری و مرگ رستم فوق بشری است. اما مردی حقیقیتر از رستم،و زندگی و مرگی بشریتر از آن او نیست...
کتاب بر 5 بخش استوار است که نگارنده بخش اول آن را با مقدمهای درباره زندگی و مذهب فردوسی و نظر او نسبت به انسان فتح باب میکند و سپس به بررسی یکی از مسائل اساسی شاهنامه یعنی فر و انواع آن با توجه به اوستا به عنوان بخشی از منابع شاهنامه میپردازد. در این بخش نیز به مقایسه شاهنامه و اوستا درباره فر و بیان وجوه اشتراک و افتراق آنها پرداخته میشود. در بخش دوم که نسبت به سایر بخشها حجیمتر است، یکی از انسانهای فرهمند شاهنامه یعنی کیخسرو با شرح دوران زندگی و پادشاهیاش معرفی میشود. ذکر این مطالب ضروری است که نگارنده از میان سلسله انسانهای فرهمند شاهنامه کیخسرو را که هم بنابر اوستا و متون پهلوی، و هم طبق شاهنامه دارنده ممتاز فر است و ویژگیهای فرهمندانه در او برجستگی بیشتری دارد و از طرفی داستانهای زندگی او قابلیت بیشتری دارند تا از جایگاه عرفانی به آنها پرداخته شود، برگزید.
از آنجایی که در اوستا و متون پهلوی به عنوان بخشی از منابع شاهنامه، ذکر کیخسرو بسیار رفته، سعی نگارنده بر این است که بعضی از حوادث زندگی او را به این متون مستند سازد و هم چنین بنا بر اصول مسلم عرفانی، برخی از ابیات این بخش را تفسیری عرفانی کند. این بخش، از نظریات شیخ اشراق به عنوان یکی از احیا کنندگان حکمت خسروانی نیز بهره میجوید... نگارنده در بخش سوم به بیان مقدماتی درباره ولایت و ولی در مکتب تشیع و تصوف با توجه به آیات قرآن و احادیث و نظریات عرفا و در بخش چهارم، پس از بحثی کوتاه در باب زندگی و مذهب مولوی، به معرفی ویژگیهای ولی در مثنوی میپردازد.... در بخش پنجم طی دو فصل، تطبیقی بین انسان فرهمند و ولی صورت میگیرد.... نتیجهای که از این مقایسه حاصل میشود، این است که میتوان با نگاهی عرفانی، انسان فرهمند حماسه را همان انسان کامل عرفا دانست.
شکاریم یک سر همه پیش مرگ
ایرانی بودن با همهٔ مصیبتها به زبان فارسیاش میارزد. من در یادداشتهایم آرزوی زبانی را میکنم که وقتی از کوه صحبت میکند به سختی کوه باشد و وقتی از جان یا روح… از سَبُکی به دست نتواند آمد
شاهرخ مسکوب بیش و پیش از هر چیز خود را جستارنویس میدانست نه محقق: «محقق به هیزم و خاکستر توجه دارد، جستارنویس به آتش». نمونه برجسته جستارهایش ارمغان مور بود که در سالهای پایانی عمر نوشت. خود او با فروتنی همیشگیاش میگوید:
«این چیزهایی که من مینویسم تحقیق به معنای کلاسیک نیست... کارم فکر کردن به ادبیات خودمان است، چه غنایی چه حماسی. برای این کار باید پژوهش کرد، اما سختی کار در این است که بعد حاصل تمام این سوادی را که به دست آمده به فراموشی سپرد. آدم باید یاد بگیرد اقوال این و آن را دور بریزد و فقط بینش آنها را بگیرد.»
شاهرخ مسکوب عاشق زبان فارسی بود. «ایرانی بودن با همه مصیبتها به زبان فارسیاش میارزد. من در یادداشتهایم آرزوی زبانی را میکنم که وقتی از کوه صحبت میکند به سختی کوه باشد و وقتی از جان یا روح... از سَبُکی به دست نتواند آمد».
کتاب حاضر مجموعهای از جستارها، گفتارها و نوشتارها . بخش اول کتاب به عقل، معنا و نقش آن در تفکر ناصرخسرو اختصاص دارد و سپس بحث شعر متعهد فارسی در دهه های سی و چهل شمسی و همچنین کنگره نویسندگان ایران و مثالهایی از اشعار ایدئولوژیک به همراه نقد و تفسیر آنها آورده شده است. در این قسمت به طور ویژه مرغ آمین از نیما یوشیج و شعر زندگی از احمد شاملو مورد بررسی قرار گرفته است.
دانش شاهرخ مسکوب و همچنین مشاهده دقیق و متناسب با محتوای او حیرتانگیز است. یکی از دلایل این شگفتی، اجتناب او از تعصبورزی است؛ چرا که "مسکوب" به طور خاص پیرو هیچ ایدئولوژی نیست و دیدگاهش، دیدگاه مشاهدهگرانه با فاصله معقول از مسئله مورد بحث است.
در کتاب یادداشتی پیرامون خاطرات رزمندگان حزب توده وجود دارد که آن هم کاملا غیرمغرضانه و به دور از تعصب نوشته شده است. "شاهرخ مسکوب" دربارهی فقدان احساسات و تجربیات شخصی در خاطرات این مبارزان و نیز دگردیسی آنها به جزمگرایی و خلاصه شدن زندگیشان در ایدئولوژی بحث میکند. ن.یسنده همواره اذعان داشت که بیش از اینکه یک پژوهشگر باشد، خود را جستارنویس میداند، بنابراین نوشتههایش بیش از آنکه مجموعهای از گفتهها یا مصادیق حرفهای باشد، حاوی بینشهای عمیق و گزیدههایی از اندیشههای اوست.
او در بخشی از کتاب که شامل یادداشتهای شخصی و خاطرات اوست، گفتوگوهایش با هوشنگ ابتهاج، بهمن محصص، مرتضی کیوان، سیاوش کسرایی و دیگران را قید کرده و به بیان سخنان و نظریههایی که در این گفت و شنودها پیرامون شعر و هنر و ادبیات مطرح میشده، پرداخته است.
ارمغان مور ؛ جستاری در شاهنامه
ارمغان مور جستاری است درباره چند مفهوم بنیادی شاهنامه... این کتاب بیش از تاریخ، اثری شاعرانه است و کار شعر گردآوری دانش گذشتگان نیست، برگذشتن از بینش و دانش، اعتلای «خودآگاه و ناخودآگاه» اهل زمانه و آفرینش دید و دریافتی دیگرتر است...
شاهنامه تاریخ پیروزی در شکست، یا به زبان دیگر تاریخ پیروزیِ شکست است. زیرا در برابر مرگ «گزینشی» در کار است و نیروی اراده بر غریزه بقا فرمان میراند... شاهنامه تاریخی آرمانی است، آنگونه که میپنداشتیم و آرزو داشتیم. و فردوسی با گزینشی که میکند این آرزو، این آرمان را به سرمنزل عافیت میرساند...
در داستانهای شاهنامه، با خواندن «تاریخ»، هر بار حقیقت متعالی و زیبایی را —که ویژگی هر اثر والای هنری است— در روح خود میآزماییم و اینگونه بازیابی خاطره جمعی، توأم است با موهبت شادی فرخندهای که دیدار زیبایی به ما ارزانی میدارد. و لذت این شادی، اگرچه از گذشته میآید، دیگر از آنِ ماست که هستیم و آنها که پس از ما خواهند بود.