- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 184713 - 108/5
- وزن: 0.30kg
چشمه
نویسنده: محمدعلی اسلامی ندوشن
ناشر: مولف
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 72
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1335 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ لبه عطف سائیدگی مختصری دارد
مروری بر کتاب
مجموعه شعر
شب آخر دواندوان رفتم تا ببينم به آخرينبارش
نرمنرمک زدم بهدر انگشت کردم از خواب ژرف بيدارش
دکتر اسلاميندوشن اندازه اثبات «شاعرانگي» خود، شعر دارد و نثرنويس اگر شد، «ناظم» بدي نبود. ترجمههايش از فرانسوي و انگليسي و سفرنامههاي بيمانندش و آثار نقد ادبي او، در کنار مقالات اجتماعي و شعر، همگي از نوعي متفاوتي ساختار فکري را دارايند که بيان هنري نيز آميزهاش شده و اينکيميا، نام «اسلاميندوشن» را به «اسم خاص و عَلَم» تبديل کرده است. خدا چه ميداند! «اگر» در اينسالها طبعش را رها نکرده باشد و در خفا شعر سروده باشد و منتشر نکرده باشد، آن شعرها اثباتي بر حرفهايي که زديم باشد.
ندوشن از کساني است که ويراستاران، سبک نگارشش را در کارگاههاي آموزش براي نوآموزان مثال ميزنند؛ «ابر زمانه و ابر زلف» ـ که نمايشنامه است ـ را مثال شايد نزنند (البته براي شأن اينکتاب، همين بس که دکتر محمد مصدق آن را خوانده و پسنديده) يا «ماجراي پايانناپذير حافظ» ـ که کتابي علمي و تحقيقي است ـ يا «پنجرههاي بسته» ـ که داستانهاي کوتاه است و صادق هدايت از آن خوشش آمده ـ ولي حتما مقالههاي «ايران را از ياد نبريم» يا ترجمههاي شيوايش از بودلر يا ونگوک را خواهند نام برد.
از بين دوازده چهارپاره «گناه» در سال 1329 و سيزده شعر نو «چشمه» در سال 1335 و نيز هفتادوهفت رباعي «بهار در پاييز»، شايد قويترين شعر همان باشد. حداقل شايد منتقدان حرفهاي با سنجش موازين و اساليب و نيز خوانندگان عادي بر سر اين شعر، توافق حداکثري داشته باشند. در نقد شعر، اين موضوع مطرح است که يکي از راههاي سنجش شعر ناب، ماندگاري آن در اذهان شعردوستان است.
به احتمال قوي، اگر سعي خود اسلاميندوشن بر «شاعرنبودنش» و نايابنشدن شعرهايش نميبود، همان مجموعه «گناه» و چند قطعه از «چشمه» و چند رباعي از «بهار در پاييز» ميتوانست بيشتر جاي در افواه و اذهان خوش کند. شم زباني و سرشت شاعري «م. ديدهور» ضعيف نيست. چهبسا اگر ميکوشيد تا انديشههايي که در «هشدار روزگار» تصنيف ساخته، با بيان شاعرانه عروضي و مقفا بيان کند، الان شاهد گزيدههاي جيبي نشر مرواريد از اسلاميندوشن در کنار سايه و خانلري و امينپور و ديگران ميبوديم.
قلمش به قدري همهخوان است که کتابهاي درسي چندين و چند از نوشتههايش را جا دادهاند ـ با اينکه تفکراتش با مذاق شوراي مؤلفان نسازد ـ و تيراژ کتابها و چاپهايش نيز گواه ديگري خواهد بود. در حوزههاي نقد ادبي و تاريخنگاري و ترجمه، در کنار نامهايي چون زرينکوب و شفيعيکدکني و محمد قاضي و نجف دريابندري و شاملو، ممکن نيست نامي از او نيايد. مثال بسيار خوبي نيز براي فرهنگنويسان معاصر خواهد بود که «نويسنده» صرفا رماننويس و داستانکوتاهنويس نيست و کسيکه مقالههاي فرهنگي ـ اجتماعي مينويسد نيز «نويسنده» است و مردم نيز به او فقط «استاد دانشگاه» اطلاق نميکنند و ميگويند: «نويسنده مشهور» خودش هم رسالتش را همين ميدانست و ميداند: «آن جان جهان مرا قلم بود، قلم!»
«م. ديدهور» بهجز چاپکردن شعرهايش در مجلههاي دهه بيست (مثل سخن) و آوردن چندتايش در کتاب همهخوان و پرطرفدار «روزها»، سه مجموعه چاپکرده دارد که معمولا دنبالکنندگان حرفهاي ادبيات باخبر هستند. خانم خانهداري که «روزها» را خوانده و پي «شعرهاي اسلاميندوشن» در گوگل ميگردد، جز شعر «تو را ميبينم همچون خرمن صبح/ به بالا ميروي آرامآرام» که براي مرتضي کيوان سروده شده، و در ويکيپديا هست، و چند شعر پراکنده در سايتها، چيزي نصيبش نميشود.
دانشجوي ترم اول ادبيات فارسي نيز جز چند اشاره کوتاه در مقالاتي از نورمگز پيدا نميکند. حتي مرحوم جمالزاده در دهه هفتاد نيز، جوياي دفتر شعر او بوده است! خودش مفصلا توضيح داده است که چرا شاعري را ترک کرده و چاپ هفتاد رباعي در دهه هشتاد را «بهار در پاييز» نام نهاد و مقدمه دلانگيزي نوشت که «باز هم شاعر نيستم!»