- موجودی: موجود
- مدل: 197512 - 97/5
- وزن: 0.30kg
چشمان آبی رنگ سگ
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
مترجم: شاهرخ فرزاد
ناشر: ایران ویچ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 140
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1371 - دوره چاپ: 1
کیفیت : نو ؛ جلد کتاب خاک گرفتگی مختصری دارد
مروری بر کتاب
مجموعه یازده داستان کوتاه همراه با گاهشمار زندگی مارکز
آن وقت به ام نگاه کرد. فکر میکردم دفعه ی اول است که نگاهم میکند. اما بعد وقتی که پشت چراغ روی بر گرداند، و من نگاه ِ لیز و روغنی اش را در پشتم و روی دوشم احساس کردم، فهمیدم که من بوده ام که بار اول بوده نگاهش میکرده ام. سیگاری آتش زدم و قبل از این که توی صندلی بچرخم و روی یکی از پایه های عقبی اش بلندش کنم، پک محکم و غلیظی به آن زدم.
بعد آنجا دیدمش، انگار که هر شب همانجا پای چراغ میایستاده و نگاهم میکرده. همه ی کاری که توی آن چند دقیقه ی کوتاه کردیم این بود: نگاه کردن به هم. من همان طور که تعادلم را روی یک پایه ی صندلی حفظ میکردم، او را نگاه کردم؛ او هم آنجا کنار چراغ ایستاده بود، و دستش را، بلند و آرام، روی آن گرفته بود و من را نگاه میکرد.
پلکهایش را دیدم که مثل هر شب روشن شد. آن موقع بود که حرف همیشگی به یادم آمد و به اش گفتم: «چشمای سگ آبی» و او بدون این که دستش را از روی چراغ پس بکشد، به ام گفت: «همین. این هرگز یادمون نمیره.» و بعد، از مدار نور چراغ خارج شد و آه کشان گفت: «چشمای سگ آبی. اینو همه جا نوشته ام.»...
...بیرون، لحظهای باد وزید ولی زود آرام شد و صدای نفس کشیدن کسی به گوش رسید که در آن لحظه در بستر غلتی زده بود. باد ییلاقی فرو نشست دیگر بوی خاک و علف مرطوب به مشام نمیرسید. گفتم:
«فردا اگر زنی را دیدم که دارد روی دیوارها مینویسد: چشمهای سگ آبیرنگ آن وقت تو را خواهم شناخت. ...
در هر ده داستان با مرگ و اندوه روبرو می شوید با شرایطی تلخ و ناراحت کننده. جنس مرگ و مدل مرگ در داستان های این مجموعه به گونه ای خاص تصویر شده با همان ترفند هایی که از تلفیق واقعیت و جادو ،تخیل ،خرافات و اسطوره و افسانه در سایر آثار مارکز خوانده اید.
مرگی که در داستان ها به ان اشاره شده است قرار نیست تنها یک بار اتفاق بیافتد و قرار نیست شما محکوم به آن باشید این نکات به همراه فضا سازی های جذاب، مجموعه را خواندنی کرده است.
...از همان موقع یعنی از زمان مرگش در هفت سالگی مادرش برایش تابوت کوچکی از چوب سبز سفارش داده بود .تابوتی به اندازه ی یک بچه. ولی پزشک دستور داده بود تابوتی بزرگ تر بسازند.تابوتی برای یک آدم بزرگ. ممکن بود تابوت تنگ و کوچک جلوی رشدش را بگیرد و به مرده ای کج و کوله یا زنده ای غیر طبیعی تبدیلش کند...
فهرست
چشمان آبیرنگ سگ
سومین تسلیم
مسلماً شخصی این گل سرخها را پرپر کرده است
زنی که همیشه در ساعت 6 میآمد
لکلکها در نیمه شب
نابسامانیهای سه احمق
آن روی دیگر مرگ
گفت و گو با آینه
ایوا در داخل گربه ی خودش است
طنزهای ایزابل
نابو: مردی سیاه که فرشته ها را در انتظار نگه داشت