- موجودی: موجود
- مدل: 190070 - 103/2
- وزن: 0.20kg
پنجره ای که نه در دارد
نویسنده: بهمن نمازی
ناشر: میرکسری
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 174
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1383 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
روباه یکی از زیرک ترین شکارچی هاست. البته انتخاب من نیست ؛ اما یک شبان بی گله است. تمام سوراخ سنبه های دشت را می شناسد. می داند کجا خطر است و کجا نیست. می تواند یک شکارچی را با یک گله سگ آن قدر دور خودش بچرخاند که اصلا یادش برود دنبای چه آمده ولی حتی برای یک روباه هم خیلی وقت ها درگیری اجتناب ناپذیر است ... درگیری این طور است. اگر هم نبینی اش مثل این کامیون با تو بر خورد می کند. کاری می کند که چشم هایت را باز کنی. ممکن بود به سادگی دوست من را به قبرستان پشت پروژه انتقال می دادند. مدتی طول کشید تا فهمیدم خانه من هم به قبرستان راه دارد....
این رمان در نه فصل تنظیم شده است. در فصل اول راوی قدم به پروژه میگذارد. او که نام خود را گم کرده آن را به کارفرما واگذار میکند. این جا در جهان عددی کارفرما، سرگشتگی او شروع میشود. در فصل دوم سعی میکند تا رمز اعداد را که نمایانگر بدهیهایی بیپایان است، بگشاید.
در فصل سوم در جدال با انسان وارهها تصاویر آنها را در خود در آینه چهل تکه بازتاب میدهد. در فصل چهارم با "سالار سوخته" رو به رو میشود ("سوخته بود اما سوختگیاش با بقیه سوختهها فرق داشت. مثل این که وسط خرابههای تخت جمشید بایستی. خب با خرابههای یک خرابه معمولی فرق دارد"). فصل پنجم، توصیف زنده به گوری انسان در اسطورهای مسدود است... (پس به هرکه رسیدی بگو حذر کند از معبدی که راه خروج آن بسته و راه ورود به آن ناپیداست"). در فصل ششم، راوی با شاعری رو به رو میشود که هرگز شاعر نبوده (کسی که مجسمهها را به انسان تبدیل میکند"). او در فصل هفتم با پیرمرد و یاس رو به رو میشود و راز بزرگ (".... کاملا خارج از زمان هستم و تو این جا خود را به من معرفی کردی نام من تو این است: هیچ کس".)
فصل هشتم حکایت دیگری از شاعر است (شکارچی که در نوبت شکار آخر است و با چالشی هراس آور رو به رو میشود) در فصل آخر صورت حسابهای راوی سفید است. کارفرما او را از پروژه اخراج میکند... (از همان لحظه که نتوانستی رویای خود را بسازی نفرین شامل حال تو شد.... بدین سان او خود را در هیاتی دیگرگونه باز مییابد