دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

پنج دوست کمبریجی من

پنج دوست کمبریجی من
درحال حاضر موجود نمی باشد

پنج دوست کمبریجی من

نویسنده: یوری مودین
مترجم: احمد کسایی پور
ناشر: کارنامه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 445
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1375 - دوره چاپ : 1

کمیاب - کیفیت : نو

 

مروری بر کتاب

برجس، مک‌لین، فیلبی، بلانت، کرن کراس

با انتشار کتاب"پنج دوست کمبریجی من" سر و صدای زیادی درانگلستان به پاشد و بلافاصله درکشورهای غربی نیزمنتشرگردید.نویسنده ،چگونگی شکل گیری و فعالیت گروهی موسوم به "جاسوسان کمبریج" را روایت می کند و پرده از اسرار عجیب ترین ماجرای جاسوسی قرن برمی دارد. بسیار خواندنی و حتی می توان آن را نوعی رمان جاسوسی به شمار آورد،کتابی مانند آثار گراهام گرین،فردریک فورسایت و جان لوکاره ،جذاب و هیجان انگیز...

در جریان جنگ جهانی دوم، شوروی پنج نفر از دانشجویان دانشگاه کمبریج را راضی کرد که در بریتانیا برایش جاسوسی کنند. این پنج نفر وارد دستگاه اطلاعاتی-امنیتی بریتانیا و یا وزارت خارجه آن شدند و شروع به ترقی در حیطه کاری خود کردند.
اين كتاب را يوري ايوانوويچ مودين ,ماموراطلاعاتي شوروي ورابط ودوست پنج كمبريجي نوشته است .بنابراين چه بسا خالي از پيش داوري و برداشت هاي نادرست وجانب دارانه نباشد.

پي بردن به حقيقت هر واقعه تاريخي تنها با نگريستن از تمامي زوايا ميسر مي شود.از اين نظر ,پنج دوست كمبريجي من كتابي است كه سنديتٍ تاريخي دارد,چون از زاويه ديد دستگاه اطلاعاتي شوروي به ماجرا مي نگرد وبه همين دليل تا حدي به روشن شدن حقيقت كمك مي -كند.اما دقيقا" به همين دليل بايد اطلاعات مندرج در اين كتاب را با احتياط تلقي كرد وطبعا" نبايد آن را تمامٍ حقيقت پنداشت .درست است كه اين كتاب بعد فروريختن اتحادٍ شوروي نوشته شده, اما بايد دانست كه نويسنده آن تا اكنون رئيس انجمن كمك به افسران سابق كا.گ.ب است و گويي هنوز پيوندهاي خود را به تمامي با آن تشكيلات اطلاعاتي نبريده است....

لندن: فوريه 1948

شب كاملا" از نيمه گذشته بود كه سرانجام مطمئن شدم هرچه را كا.گ.ب درباه كٍرن كراس مي داند به خاطر سپرده ام.
در لندن بودم وماه فوريه بود,كه سردترين ودلگيرترين ماه سال است.روزهاي بعد را همراه با نيكلاي باريسوويچ رودين,با نام مستعارِ كاراوين ,كه مافوق من وافسر مسئول كا.گ.ب در پايتخت بريتانيابود,براي مرتبه دوم به بررسي جزئيات مشغول شدم. مي خواستم با زندگي و شخصيت اين مرد,كه كرن كراس نام داشت ,اشنا شوم؛در زندگي حرفه اي ام او اولين جاسوسي بود كه قرار بود به ملاقاتش بروم.تصميم داشتم خصوصيات روحي اش را به خوبي بشناسم .

براي پيش بينيٍ واكنش او در موقعيت هاي احتمالي ,مسلما"اين روش از همه بهتر بود.همچنان كه به دقت درباره كرن كراس صحبت مي كرديم ,كاراوين به من هشدار داد كه اين جاسوس دو نقطه ضعف مهم دارد:آذم سر به هوايي است , وتقريبا"هرگز سر وقت نمي آيد.با توجه به اين واقعيت ها ,به تنظيم قرارهايم پرداختم.

قبل از هرچيز ,با دقت به محلي فكر كردم كه مي بايست بعد از اولين تماس ملاقات هايمان انتخاب مي كردممحل اولين تماس را من انتخاب نمي كردم بلكه ميلوزوروف ,رابط آن موقعٍ كرن كراس, انتخاب مي كرد,كه قرار بود پس از معرفي من تماس خود را با او قطع كند.

چندين روز سرگرم پيدا كردن جايي در لندن بودم كه هم براي من مناسب باشد و هم كارلين-اسم رمز كرن كراس در كا.گ.ب كه از كارليا, منطقه اي ميان مرز فنلاند و شمال غرب اتحاد شوروي ,گرفته شده بود-به راحتي با آن اٌخت شود.به عبارت ديگر,بايد جايي را انتخاب مي كردم كه كرن كراس بتواند نشاني آن را به راحتي به خاطر بسپارد وبي آن كه خطري متوجهش باشد به آنجا بيايد.

بعد مسير رفتن به محل قرار را تعيين كردم.اين مسير بايد طوري مي بود كه بتوانم ابتدا مدتي پياده بروم , سپس راه دراز و پرپيچ وخمي رابا مترو طي كنم,و در تمام مسير گاه بايستم و به سرعت به عقب برگردم تا مطمئن شوم كسي تعقيبم نمي كند.

...لندن فوريه1948 به طرز غم انگيزي سرد و مرطوب بود.صبحِ زود از اپارتمانم بيرون آمدم و مطابق معمول به طرف سفارت شوروي به راه افتادم.همين طور كه از كنار مردم سفيد روي لندن مي گذشتم،كه شتابان به محل كار خود مي رفتند،در دل گفتم كه سرانجام توانسته ام بي آن كه توجه كسي را جلب كنم با اين محيط اُخت شوم.مي توانستم در ميان اين انگليسي ها،كارگران وكارمندان معمولي،بدون اين كه توي چشم بزنم در خيابان راه بروم.

در سفارت مثل هميشه به سرِكار خود رفتم.ظهر كه شد به تنهايي در سلف سرويس ناهار خوردم ،كاري كه تا آن وقت نكرده بودم.درست نمي دانم چرا، اما هرچه بود دلم نمي خواست با همكارانم حرف بزنم.در عوض،به قراري كه در پيش داشتم فكر مي كردم،كه به خودي خود اصلا" اهميت نداشت.براي كارلين هيچ پيام خاصي نمي بردم،و او هم چيزِ زيادي براي گفتن نداشت.صرفا"ديدار اول ما با يكديگر بود،وتازه تنها هم نبوديم -ميلوزوروف هم با ما بود.به هر حال، اين نخستين شبيخونِ من به لندن در يك عمليات واقعي بود...

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات