- موجودی: موجود
- مدل: 175906 - 76/4
- وزن: 0.30kg
پشه ها
نویسنده: جمال میرصادقی
ناشر: مجال
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 160
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1384 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
مجموعه یازده داستان کوتاه
یکبار سروصداهایی شنیدم. خودم را پشت پنجره راهرو رساندم. عده ای پرچم به دست از خیابان می گذشتند و فریاد می زدند. جا خوردم. چه شعارهایی. با عجله برگشتم به بایگانی. ممکن بود که یکی از این حفاظتی ها مرا ببیند و گزارش رد کند. سرم که درد نمی کرد، چرا دستمال ببندم. از وقتی سراغ آن جوانک آمدند، بیشتر احتیاط می کردم. بیچاره چند ماهی بیشتر نبود که استخدام شده بود.
جوان بی چیزی بود. حتی نمی آمد رستوران، ناهار بخورد. نان و پنیری با خودش می آورد. وقتی آمدند او را بردند، دلم آتش گرفت. بدیش این بود که هیچ کاری از دست آدم ساخته نبود. آدم فقط غصه اش را می خورد. نزدیک بود کاری هم دست من بدهد. عقل کردم از خودم چیزی نشان ندادم. وقتی آمدند سراغم، چیزی نمانده بود که دسته گل آب بدهم…
جمال میرصادقی در کنار نوشتن، شغل های مختلفی را نیز تجربه کرده: پدرش کارگر بوده و او هم مدتی به این کار پرداخته است، با سری پرشور اما طغیان می کند، درس می خواند و آموزگار می شود. پیش از آن هم با گرفتن شاگرد خصوصی پول توجیبی خود را در می آورده. در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قبول می شود و بعد از فارغ التحصیلی به دبیری ارتقا می یابد. خاطره چندان خوشی از آن روزها ندارد. اول فکر می کرده از معلمی بدش می آید، بعداً اما در می یابد که از کتابهای درسی متنفر است.
به کتابخانه دانشسرای عالی منتقل می شود و از آنجا به سازمان امور اداری و استخدامی کشور. سال 1355 تقاضای بازنشستگی می کند و در بنیاد فرهنگ ایران که دکتر شاتل خانلری در رأس آن بوده به عنوان کتابدار مشغول به کار می شود، تا انقلاب که حالا فقط چندرغاز حقوق بازنشستگی برایش مانده از آن دوران. با همسر شاعرش میمنت میرصادقی (ذوالقدر) زندگی می کند.
پسرش ـ مانی ـ که مستندهای جنوبکان و جان مرجان از کارهای اوست در طبقه بالای همان خانه دربند سکونت دارد و دخترش ـ نازنین ـ که مترجم کتابهایی چون اشعار لورکا و نروداست در نیویورک روزگار می گذارند. از سفر پسرش به قطب جنوب می گوید و دقیق و پرکار بودن دخترش و این چنین است که جمال میرصادقی هر چند از ناراحتی قلب و کبد گلایه دارد، در هفتاد و یک سالگی هنوز زندگی را به آواز می خواند؛ «زندگی را به آواز بخوان!»
فهرست
پشه ها
پهلوان
قتل نفس
اتاق روبرو
در میدان
میله ها
رتیل
اشاره
و...