- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 142577 - 5/4
- وزن: 0.50kg
پسرانی از جنس روی
نویسنده: سوتلانا آلکسیویچ
مترجم: ابوالفضل الله دادی
ناشر: نگاه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 422
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1395 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
«سوتلانا آلکسیویچ» با روایت داستانهای شگفتانگیز سربازان، افسران، پرستاران، مادران و بیوههای جنگجویان شوروی که شاهد نبرد خون و اشک در افغانستان بوده یا زندگی خود را از دست دادهاند، جان خود را به خطر میاندازد و برای نخستین بار سکوت در مورد لشکرکشی شوروی به افغانستان را میشکند و از خیانت، دروغ و تبلیغاتی حکومتی پرده برمیدارد که قربانیان آن نسلی هستند که امروز جامعه کاملا آنها را طرد کرده است، نخستین نسل از دست رفته شوروی که بر سر جان و روحش قمار شد. این کتاب شاهدی بیهمتا در مورد حضور سربازان شوروی در افغانستان و روابط انسانی در بطن نیروهای نظامی حاضر در این جنگ است.
علاوه بر این، «پسرانی از جنس روی» به خوبی نشان میدهد مردمی که از جنگ دور ماندهاند و به زندگی روزمره خود در شهرها ادامه میدهند چه دیدگاهی نسبت به آنچه در افغانستان گذشت دارند. روایتهای مستند این کتاب ثابت میکند بار یکی از عجیبترین جنگهای تاریخ، همچنان روی شانههای نحیف مادران و خواهران سربازان از دست رفته و به جا مانده سنگینی میکند.
«آیِز آداموویچ» نویسنده ای اهل بلاروس که احترام بسیاری برای «سوتلانا آلکسیویچ» قائل است در مقدّمه ای که برای نخستین کتاب او، «جنگ چهره ای زنانه ندارد» ـ که در سال 1985 در اتّحاد جماهیر شوروی منتشر شد ـ نوشته است، حرفی عجیب به زبان می آورد: «کتاب سوتلانا آلکسیویچ به ژانری تعلّق دارد که نه هنوز تعریف شده و نه حتی اسمی دارد.» در واقع امّا این ژانر اسمی کاملاً مشخص دارد: مستندنگاری.
امّا آن زمان دورهای بوده است که قانون سکوت تقریباً در همه جا برقرار بوده و خودسانسوری کاملاً رواج داشته است و همین خود نشان های بر نخستین تَرَکها در بلوک های یکدست بوده است. بیشک سوتلانا آلکسیویچ نویسندهای است که در دورانی که نخستین زمزمه های بزدلانه در مورد شرایط زمانه فروکش کرد، شهامت زیرپا گذاشتن یکی از آخرین تابوها را داشت: او افسانۀ جنگ افغانستان و جنگجویان آزادیبخش را ویران و پیش از هر چیز افسانۀ سرباز شوروی را نابود کرد که در تلویزیون در حال کاشت درختان سیب در روستاها نشان داده میشد در حالی که در واقعیت، به درون خانه هایی کاه گلی که زنها و کودکان به آن پناه برده بودند، نارنجک پرتاب می کرد.
همانطور که خود سوتلانا بر این مسئله تأکید می کند اتّحاد جماهیر شوروی، حکومتی میلیتاریستی بود که خود را در قالب کشوری معمولی پنهان میکرد و در نتیجه کنار زدن برزنت هایی خاکی رنگ که پایه های سنگی این حکومت را می پوشاند، کاری خطرناک بود.
هنوز چیزی از انتشار نخستین چکیدۀ پسرانی از جنس روی در 15 ژانویه 1990 در روزنامه کوم سومولس کایا پراودا نگذشته بود که سوتلانا رگباری از تهدیدها را دریافت کرد. به او هشدار دادند که آدرس محل سکونتش را میدانند و میروند سر وقتش و با او تسویه حساب می کنند. او چه کرده بود؟ هالۀ قهرمانی جوانک هایی را که از جنگ بازمی گشتند از بین برده و آخرین پناهگاه آنها یعنی همدلی همشهری هایشان را از آنها ربوده بود. وضع بدتر از این هم شد: این جوانها که سلاخی جنگ را به شدّت تجربه کرده و دوستان، توهم ها و حتی خواب و سلامتیشان را از دست داده بودند و قادر نبودند زندگی عادی خود را از سر بگیرندـ پسرانی پُرشور که اغلب از نظر جسمی ناقص شده بودند ـ از همان نخستین چکیدۀ این کتاب که در مطبوعات منتشر شد، در چشم اطرافیانشان به مُشتی متجاوز، قاتل و وحشی تبدیل شدند.
این زن چهل و دو ساله با سر و وضعی روستایی، دوباره آنها را به خط مقدّم فرستاد و در معرض آتشِ فجایعِ گذشته و بی تفاوتیِ حال قرار داد… این قهرمانانی که افسانۀ امپراتوری، آنها را شکل داده بود و به نام دوستیای اسطورهای جنگیده بودند شاید میتوانستند به زندگی خوب و بد خود ادامه دهند اگر همچنان حکومت ـ حتی اگر شده ناشیانه ـ از آنها حمایت می کرد. امّا چنین چیزی دیگر غیرممکن بود.