- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 199982 - 99/4
- وزن: 0.60kg
پر کاه
نويسنده: محمود گلابدره اى
ناشر: بیدار
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 562
اندازه كتاب: رقعی لب برگشته - سال انتشار: 1353 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو ؛ نایلون جلد رویی برآمدگی مختصری دارد ، فاقد صفحه 153 تا 156 می باشد (با خودکار روی کاغذ نوشته و ضمیمه کتاب شده است)
مروری بر کتاب
سيد محمود گلابدرهاي در سال ۲۳۰۸در محله گلابدره منطقه شميران شهر تهران به دنيا آمد. وي پس از پايان تحصيلات متوسطه، براي تحصيل در رشته ادبيات به دانشگاه ادبيات دانشگاه تهران وارد شد؛ اما تحصيلش را نيمهکاره رها کرد.او سپس در دانشگاه بينالمللي لندن در رشته ادبيات انگليسي درس خواند و در همان دوران با زني سوئدي ازدواج کرد.گلابدرهاي با انتشار رمان «سگ کورهپز» در اوايل دهه ۴۰وارد عرصه نويسندگي شد و از آن زمان چندين کتاب در زمينه ادبيات داستاني و رمان از وي منتشر شد. نخستين داستان کوتاهش نيز در مجله صبح امروز در سال ۱۳۴۱ چاپ شد.
وي به گفته خودش، بيش از ۱۰ سال از زندگياش را در آمريکا به صورت خيابانخوابي گذراند و ايالتهاي مختلف اين کشور را با پاي پياده طي کرد که حاصل آن کتابي است چند جلدي به نام «۱۰سال هوم لسي آمريکا».وي سالهاي ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷ را در انگلستان به سر برد و پس از آن به ايران آمد و تا ۱۳۶۵ به حرفههاي گوناگون پرداخت...
...روز اول سال بود. چلچله ها هواي آبي و شفاف شمرون رو شكاف شكاف مي دادند. سرگوگل پر از گل و نرگس و ماهي و كاهو و ريحون و ترخون و پيشي بود. دسته دسته زن و مرد به عيدديدني آقا مي رفتند. يكي يكي دست آقارو مي بوسيدند و دستلاف مي گرفتند و مي نشستند. يكي دو تا شيريني و چايي و نارنگي و ازگيل و خرمالو مي خورند و ازخونه آقا بيرون مي رفتند....
رمان "پرکاه" در سال 1352 منتشر شد و همان سال هم مورد تایید اهالی قلم قرار گرفت. در این رمان پسری به نام شهرام از شمال شهر حرکت می کند و سفری را از شمال شهر تا میدان اعدام و بالعکس آغاز می کند. خط اصلی رمان مسائل و مشکلات موجود در جامعه شهری است. اسم او در هر منطقه بر مبنای رویکردهای متفاوت محله های تهران عوض می شود. سیمین دانشور گفته بود واقعاً نمی دانم چطور می شود در بیست و چهار ساعت یک رمان 600 صفحه ای به نام "پرکاه" نوشت.
استخوان بندی داستان "پرکاه" برخورد و تلاقی دو خانواده از دو طبقه متفاوت است. اول: خانواده مستکبر که روستایی بریده از زمینی است، و اکنون در کارخانه مونتاژ اتوموبیل نزدیک شهر بزرگ کارگر است. خانواده پر از بچه های قد و نیم قد است؛ که کارگر، دوره گرد، بلیط فروش یا دانش آموز هستند و بهر حال هر یک باید گوشه ای از مخارج خانواده را بهر طریق که می دانند، تأمین کنند. مادر (خانم آقا) نیز کلفتی می کند.
خانواده در یک اتاق اجاره ای متغفن و مفلوک زندگی می کنند. در این اتاق تندخویی، خشونت، خودپرستی، بی فرهنگی و بد دهنی صفت عمومی است. خانواده نمونه پرولتاریای فرومایه است. دوم : خانواده جهانگیرخان که از نظر امکانات مادی درست در نقطه مقابل اولی قرار دارد، جهانگیرخان مقام اداری مهمی دارد، و چندین سمت یا مقام در موسسات دیگر. با همسری بی بند و بار و خوشگذران (منیژه بانو). خانواده تک فرزندی (شهرام). با تفرعن و بی ریشگی مرسوم. بی فرهنگی، غربزدگی و عدم تعلق، در خانه ای مجلل که در آن ملال و نفرت از یکدیگر حکمرواست. خانواده، نمونه بورژوای منحط است.... و این داستان چقدر در این زمان آشناست!!!