- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 158757 - 79/6
- وزن: 1.30kg
پدیدارشناسی جان
نویسنده: فردریش هگل
مترجم: باقر پرهام
ناشر: کند و کاو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 842
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1389 - دوره چاپ: 1
کیفیت : نو ؛ لبه جلد سائیدگی مختصری دارد
مروری بر کتاب
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770-1831)، فیلسوف آلمانی و یکی از پدیدآورندگان ایدهآلیسم آلمانی است.برخی هگل را آخرین فیلسوف دستگاهساز تاریخ فلسفه غرب میدانند.تاریخگرایی و ایدهآلیسم او انقلاب عظیمی در فلسفه اروپا به وجود آورد و سنگ بنای مارکسیسم و فلسفه قارهای شد.
هگل در «پدیدارشناسی جان»، مینویسد: «اندیشهها هنگامی سیال میشوند که اندیشه، (این دادهشدگی درونی)، خود را چون برآیند بازبشناسد،... نه با کنارهگیری و گوشهگزینی، بل با فروگذاریِ ثباتِ نهادگی خود ... از راه این حرکت است که اندیشههای محض تبدیل به مفاهیم میشوند و ... تنها در همین حالت است که همانی که هستند که در حقیقت هستند؛ حرکتهای خودفرمان ...».
نظام فکری او بر دیالکتیک بنا شده است. البته ریشههای دیالکتیک را از فلسفهٔ کانت دانستهاند اما تفاوت عمدهٔ دیالکتیک هگلی این است که مقولات و مفاهیم انتزاعی مندرج در دیالکتیک او منبعث و موجود در هم هستند.
از خصوصیات مقولات هگل این است که او از جنس به نوع میرسد و سپس هر نوعی را جنسی تازه میانگارد و از آن به انواع پستتر پی میبرد.مثلاً اولین سهپایهٔ فلسفهٔ هگل ، «هستی، نیستی، گردیدن» است. او از هستی آغاز میکند و میگوید هستی اولین و روشنترین مفهومی است که ذهن بدان باور دارد و میتواند پایهٔ مناسبی برای آغاز فلسفه باشد.
اما هستی در خود مفهوم متضاد خویش یعنی نیستی را در بر دارد. هر هستی در خود حاوی نیستی است. هستی او دارای هیچ تعینی نیست و مطلقاً نامعین و بیشکل و یکسره تهی است و به یک سخن خلاء محض است . این خلاء محض همان نیستی است. پس هستی نیستی است و نیستی همان هستی است.
ارزش این کتاب در این است که اولاً میتوان آن را اولین کتاب هگلی هگل نامید که در آن وی به تمامی از چهارچوب اندیشههای پیشینیانش، به ویژه کانت و شلینگ، رهایی یافته و خود را به عنوان فیلسوفی صاحب سبک نشان میدهد. ثانیاً پدیدارشناسی روح واجد چنان نظام فلسفی عمیقی است که حتی اگر هگل، غیر از آن، هیچ کتاب دیگری نمینوشت، این کتاب به تنهایی این قابلیت را داشت که هگل را به فیلسوفی بزرگ بدل سازد...
با توجه به بحثهای پیشین، شاید بتوان گفت او به نوعی تحتتأثیر این اندیشهی فیخته بود که میگفت:"«شیئ» بدانگونه که به وسیلهی ادراک و حافظه و اراده تعبیر میشود، برساختهی ذهن است. از این لحاظ، هم موضوع و هم شیء قسمتهایی از «من» است، و چیزی خارج از من نمیتواند معلوم باشد.
و در این اندیشه همانگونه که میبینیم همه چیزها بخشی از «من»اَند، آنهم «من»ی که با اندیشیدن به آنها، «آگاهی»ام بهمثابه آگاهیِ بشری شکل میگیرد. و چنانچه به یاد آوریم، فیخته از این ایده به استنتاج دیگری رسید: به محض اندیشیدن به چیزها و جهان (بهمثابه موضوع و محرکِ آگاهی)، مرز بین «خود» و «جز خود» در «من» شکل میگیرد.