- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 170447 - 92/4
- وزن: 2.00kg
پانصد سال حیات فرهنگی غرب
نویسنده: ژاک برزون
مترجم: ابوتراب سهراب
ناشر: نگاه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1080
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1387 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
"پانصد سال حیات فرهنگی غرب" سیر تطور اندیشه و فرهنگ و تحولات سیاسی و اجتماعی ناشی از آن را از سال 1500 میلادی روایت و تحلیل کرده است.این کتاب تنها به ذکر وقایع و شرح گرایش های فرهنگی این دوره محدود نمی شود و در بارزترین شکل به شخصیت های مهم و موثر در این پنج سده نیز می پردازد.در آغاز از لوتر، لئوناردو، رابله و روبنس سخن به میان می آید اما به مارگریت ناوار، ماری دوگورنی، کریستینای سوئدی و... نیز می رسد و این شخصیت ها را در مقام اشخاص - و نه صرفا بازیگران تاریخ فرهنگی جهان - معرفی می کند.
نویسنده همچنین در لابلای صفحات کتاب گفتارها و نقل قول هایی از آثار یا سخنان شخصیت های همان دوره را متناسب با شرحی که از تاریخ آن دوره می دهد، گنجانده و به نوعی سندی برای آنچه نقل و تحلیل کرده ارائه داده است.نکته مهم تر درباره این اثر نقش آفرینی نویسنده نه صرفا به عنوان مورخ که به عنوان مفسر است. ژاک برزون تنها روایتگر تاریخ نیست بلکه با طرح مسئله های گوناگون، چرایی و چگونگی وقوع تحولات و اهدافی را که به دگرگونی های فکری و فرهنگی منجر شده تبیین می کند.
هنگامى که خواننده به تعبیر گذشته ما و یا فرهنگ ما مىنگرد، حقّ دارد از خود بپرسد که این ماکیست؟ هر کسى در این زمینه مىتواند نظرى ابراز کند. یکى از ویژگىهاى این ناهمْسانى چنین است: هیچکس نمىداند که کدام فرد یا گروه، خود را به عنوان بخشى از تحوّل مىبیند؛ تحوّلى که مورد اشاره ما هم قرار گرفته است.
آن وضع از همین تحوّل بنیاد مىگیرد. فرهنگ ما در مرحله بازگشت به گذشته است. این فرار از گذشته، در زمان حال است و نفرین نیاکان ما محسوب مىشود. برخى دیگر دورههاى خاصّى را مورد انتقاد قرار مىدهند یا نادیده مىانگارند. یعنى دورههایى اعمّ از ملّى و دینى با بىاعتنایى روبهرو مىشوند و تبارشناسى فرهنگى به انتخاب اشخاص واگذاشته مىشود و آنها ضرورت یافتن ریشهها را، آن هم هرجا که به تصوّر درمىآید، احساس مىکنند. انبوه روایتها و آراءِ از اندازه بیرون است، از آن رو که فرهنگ، موضوعى کهن و پیچیده است.
این گرایش، یعنى گسستن از گذشته، موضوعى را توجیه مىکند و آن، این است که چرا باید مغرب زمین، مورد نکوهش قرار گیرد. امّا به ما نمىگویند چه باید جانشین آن مىشد. به هر حال، این استنباط که فرهنگ غرب، سدّ محکمى است که تنها یک معنا را دربر مىگیرد، با واقعیّت مطابقت ندارد. مغرب زمین، مجموعه بىپایانى از گرایشهاى ضدّ هم در موضوع دین، سیاست، هنر، اخلاق و ادب است و اغلب گسترشى تا فراسوى دوره مخالف خود یافته است. انکار کردن، خویشتن را از آنچه بدان نفرت مىورزند، آزاد نمىکند. همچنان که نادیده انگاشتنِ گذشته، تأثیر آن را از میان نمىبرد. به جوانانى که با رادیوى پُرتابل و گوشى، در خیابانها به این سو و آن سو مىروند، بنگرید.
زندگى چنین جوانهایى با زندگى مارکُنى ]مخترع رادیو[ و آهنگسازى که آهنگش در حال پخش شدن است، گره خورده است. کسى که در موزه به اثرى از رامبراند چشم مىدوزد، پیامى را از سده هفدهم دریافت مىکند. پیروان پرشور مارتین لوترکینگ، چه بسا که مجذوب نام مارتین لوتر مىشوند؛ و آن، یادآور ایدههایى از اصلاحات دینى مذهب پروتستان است؛ یعنى پیوند سده بیستم با سده شانزدهم.
در زندگانى جارى، هر کس که به نوعى در امریکا یا خارج از امریکا، مشمول تأمین اجتماعى است، میراثخوارِ نظریهپردازان و جستجوگرانى از قبیل فلورانس نایتینگل، کنت دوسن سیمون، بیسمارک و برنارد شاو است. پناهنده سیاسى که ملّت میزبان خود را از ملّت خود مهربانتر مىیابد، به دلیل کوششهاى قهرمانانه هزاران اندیشمند و مبارز نامور یا بىنام شهید و یا فعّال سیاسى است که به آزادى سیاسى مىاندیشیدهاند، آزادانهتر نفس مىکشند. هرچند، همین مبارزان و فعّالان در دوران خود، دشمن نامیده مىشدند.
اگر این شهروند جدید به منتقدى نسبت به کشور میزبان تبدیل شود و با گستاخى به سیاستها و سیاستمداران آن کشور خرده گیرد، او این امتیاز را از ولتر دارد. او ناگزیر بود که از مرزها بگذرد تا از زجر و آزار بگریزد و به مخالفت خویش ادامه دهد. حتّى آدمکشى که ماشینى پر از دینامیت را به سوى ساختمانى در کشور دشمن مىراند، خود بخشى از چیزى است که مورد تخریب او قرار مىگیرد. امّا اسلحه او ساخته آلْفِرِد نوبل و مخترعان ماشین درونسوز است. آرمان او نیز از سوى منادیان استقلال ملّى، از جمله رییسجمهور ویلسون، و توجیهگران خشونت مانند ژرژ سورِل، و باکونین هَرج و مرجطلب روس به بیان آمده است....
نگاهى به ارقام کافى است تا دریابیم سده بیستم در حال پایان گرفتن است. در عین حال با بررسى عمیق و دقیقتر، مىبینیم که فرهنگ پانصد ساله مغرب زمین نیز بر همین منوال است. با این باور که من فرصت را مغتنم شمردم تا به مرور منظّم دستاوردهاى بزرگ و شکستهاى مصیبتبار این پنج سده بپردازم.
این کار به من فرصت داد تا به شرحى دست اوّل از برخى جنبههاى انحطاط کنونى براى آیندگان دست یازم؛ شرحى که ممکن است تاکنون نادیده گرفته شده باشد. و نشان دهم که این وجه، چگونه با جنبههاى مهمّ دیگر مربوط است. هرچند، در این کتاب، نگاه ما معطوف به جنبههاى مثبت است. این کتاب را براى کسانى به رشته تحریر درآوردهایم که مىخواهند راجع به هنر، اندیشه، آداب، اخلاقیات و دین به مطالعه بپردازند.
به زمینههاى اجتماعى این موضوعها هم توجّه کردهایم؛ یعنى زمینههایى که به وقوع پیوسته یا در حال وقوعاند. فرض من آن است که چنین خوانندگانى، گفتوگویى انتخابى و انتقادى را بر گفتوگویى دایرهالمعارفْگون و بىطرفانه ترجیح مىدهند. با آگاهى از این نوع خوانندگان، کوشیدهام تنها با اندکى دقّت بدانگونه که صحبت مىکنم بنویسم. زیرا مىخواهم نشان دهم که ذائقههاى امروزین را درک مىکنم.
طرح این کتاب، طرحى نو است و برخلاف طرح تاریخهاى به اصطلاح ممتاز، توجه ویژه به تنظیم بخشها معطوف شده است. پیوند میان بخشها در تاریخ فرهنگى، اهمیتّى ویژه دارد، زیرا فرهنگ به بافتى مىماند که از رشتههاى گونهگون فراهم آمده، با رشتههایى که صرفآ وابسته به خود نیستند و در همان حال، هیچکدام چون جنگها و نظامها در تاریخ معیّنى به پایان نمىرسد. رخدادهایى که اغلب مشخّصکننده تازگى اندیشه یا تغییر جهت فرهنگى هستند، چیزى جز مراحل تاریخ فرهنگى نیستند و به مرزبندى هم نمىانجامند. من سیر روایت خود را با رخدادهایى از این دست، آشکار مىکنم، امّا تقسیمْ بندىهایم، مقید به آنها نمىشود. پس از بازاندیشىهاى متعدّد درباره گذشته و دست یافتن به طرحهایى بسیار روشن از آن بود که به فصلها و بخشهاى کتاب رسیدم. در این روایت با چهار انقلاب بزرگ دینى، پادشاهى، لیبرال و اجتماعى روبهروییم؛ انقلابهایى که با همدیگر فاصلههایى حدود یکصد سال دارند و هدفها و گرایشهاى آنها هنوز بر ذهنیّت و رفتار ما حاکم است....