- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 169682 - 81/5
- وزن: 0.30kg
پارسا
نویسنده: منیر مهریزی مقدم
ناشر: علی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 388
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1386 - دوره چاپ: 1
کیفیت : در حد نو
مروری بر کتاب
خانم سعادت با تعجب بهپارسا نگاه کرد و رویا که تازه یک قاشق غذا بهدهانش گذاشته بود.از شدت هیجان مقداری از غذا پرید بهگلویش و بهشدت سرفهاش گرفت، بهطوری که صورتش بهسرخی زد. نظر هر دوی آنها بهسوی او برگشت، پارسا با دستپاچگی لیوانی آب و جعبهی دستمال را جلو او گذاشت، رویا بهزحمت چند جرعه آب نوشید و بهمحض اینکه نفسش باز شد با یک معذرتخواهی کوتاه اتاق را ترک کرد و تا رسیدن بهاتاقش صدای تک سرفههایش میآمد.
خانم دوباره به پارسا نگاه کرد و پرسید :
ــ این چه حرفی بود زدی مادر. فراموش کردی اینجا ایرانه؟...
رویا در تلاش برای راضی کردن عمه بود.
- عمه جون خواهش میکنم انقدر اصرار نکنید من تصمیم خودمو گرفتم.
- آخه دختر عزیزم من که نمیگم تو کار نکن بکن ولی کاری که در شانت باشه.
رویا دستهای چرک عمه رو در بین دستهایش گرفت
اصلا چرا میخوای کار کنی؟ بهت قول میدم نذارم سختی بکشی . درسته که هر کاری بکنم نمیتونم راحتی خانه پدرت رو برات فراهم کنم اما سعی خودم رو میکنم در ضمن خانه مرحوم مادرتم که برات مونده اون مردک کلاه بردار که نتونسته بالا بکشه. همون کم سرمایهای نیست.
- آره ولی اونجا رو گذشتم برای... یک موقیعت مناسب بذارید یک شریک خوب و مطمئن پیدا کنم و بتونم شرکتی سرپا کنم اون موقع میتونم از خونه به عنوان یک سرمایه خوب استفاده کنم. باور کنید خودم هم روی این کاری که پیدا کردم حساب نمیکنم بازم میگم این کار موقته.