- موجودی: موجود
- مدل: 191224 - 72/4
- وزن: 0.30kg
وی
نویسنده: امیرقباد فرهی
ناشر: واژه آرا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 293
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1390 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
داستانی از زبان یک وکیل دادگستری درباره یک پرونده
در آن گیجی و بیسرانجامی، صدای ضربهای پنداری روح را از کالبد نیمهجانم بیرون کشیده باشد، وحشت و آشفتگیام را صدچندان کرد. چنان شوکه شدم که وی را در نگاه اول نشناختم. تا به خود بیایم چند بار دیگر به شیشه زده بود. شستی قفل را بالا دادم و سوار شد...
داخل ماشین من همیشه پاکتی سیگار برای دود شدن هست. اما آن روز حساس، آن روز بازی با سرنوشتها، محروم از حتی یک پک سیگار، در ماشین منتظر نشسته بودم.
موبایلم چند بار زنگ خورد، ولی فقط تماس او را پاسخ دادم. آنقدر هول برش داشته بود که پاترول قرمز من به چشمش نمی آمد. هوای بیرون سرد بود و من که از ترس می لرزیدم، به این امید که لرزش بی پایانم از سرماست، شیشه ها را بالا دادم و درجه بخاری ماشین را آنقدر زیاد کردم که به آخرین حد ممکن رسید.
چنان رعشه ای بر وجودم حکمفرما شده بود که نمی توانستم دستم را بالا ببرم و بخار روی شیشه را پاک کنم، بلکه اندکی از آنچه در اطرافم می گذشت، باخبر شوم. لرزش زیاد باعث شده بود حس کنم عضلاتم به سستی و کرختی دائمی و علاج ناپذیر مبتلا خواهند شد.
در آن گیجی و بی سرانجامی، صدای ضربه ای پنداری روح را از کالبد نیمه جانم بیرون کشیده باشد، وحشت و آشفتگی ام را صد چندان کرد. چنان شوکه شدم که وی را در نگاه اول نشناختم. تا به خود بیایم چند بار دیگر به شیشه زده بود. شستی قفل را بالا دادم و سوار شد.