- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 171713 - 54/2
- وزن: 0.30kg
وقتی به مسیح خیانت کردم
نویسنده: ماریو بونفانته
مترجم: جمشید کاویانی
ناشر: کیان افراز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 102
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1397 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
وقتی تخیلات به سراغ آدم میآید، نمیدانیم چه وقت میآید و چه وقت ما را رها میکند. این افکار معلوم نیست که به چه شکلی هستند. منشأ آنها کجاست؟ چرا میآیند و چرا میروند؟ و تا کی ادامه خواهد داشت؟ بعضیها این طیف فکری یا تخیل را رؤیا مینامند بعضیها توهم. ولی بهر حال هر چه که هست ما بر آن تسلط نداریم. رمان حاضر داستان واقعی روکسانا، یک راهبه عاشق است که میخواهد در شهری که در آن دوگانگی روحی حاکم است، عاشق بماند.
کتاب ؛ داستان روکسانا، راهبهای پنجاه و پنج ساله و همسر مردی ثروتمند است. او مدتی است که متوجه رابطه همسرش با زن دیگری شدهاست و اغلب شوهرش را با آن زن میبیند. روکسانا پس از درگیریهای ذهنی فراوان تصمیم میگیرد از آن شهر برود غافل از این که در مکان جدید، چالشهای ذهنی و روحی بیشتری در انتظار او است.
ماریو بونفانته درباره انگیزهاش از نوشتن داستان، روایتی از رابطه هایدگر و هانا ارنت نقل می کند. بوفانته در نامه هایدگر به هانا جملهای را میبیند که پیشتر فکر میکرده از سنتآگوستین قدیس است: «می خواهم هرآنچه هستی باشی». او متوجه میشود که این جمله را خود هایدگر گفتهاست و برای تأثیرگذاری بیشتر بر هانا آن را به آگوستین نسبت دادهاست. بونفانته نهایت عشق ورزی را در این جمله میبیند و عقیده دارد این جمله یا هر معادلهای در این رابطه متعلق به هیچ متفکری نیست بلکه به کل بشر تعلق دارد و داستان روکسانا، راهبه عاشق هم در این معادله جای میگیرد...
روکسانا منتظر شد تا چراغ آخرین طبقهٔ آپارتمان روبهرویی روشن شود. آپارتمانی با تراسی وسیع که آن زن بلوند در آنجا، در تابستان آفتاب میگرفت. وقتی پردهٔ آن آپارتمان روبهرویی کشیده شد، روکسانا هم همانند پرده تئاتر پردهٔ آشپزخانه را کشید. برگشت به سر میز آشپزخانه، جایی که دفترچهٔ پسری روی آن بود و او تقویتی، ریاضی با او کار میکرد.
در کنار دفترچه چشمش به پاکتی که چک بانکی از طرف مارکو درون آن بود، افتاد. سیگاری روشن کرد. نگاهی به درون پاکت انداخت. همان رقم همیشگی، بدون اینکه هیچ نامهای یا یادداشتی به آن ضمیمه شده باشد. یک چک بانکی پنج هزار یورویی بهنام او. با خودش فکر کرد که دیگر نیازی نیست که به چکِ پول، نامه یا یادداشتی ضمیمه کند. وقتی دو نفر از هم جدا هستند، بقیه حرفها و ضمیمهها وقت تلف کردن است...