درحال حاضر موجود نمی باشد
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 193670 - 203/2
- وزن: 0.30kg
- JAN: کی ناز
0 ریال
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
نویسنده: پائولو کوئیلو
مترجم: آرش حجازی
ناشر: کاروان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 238
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1378 - دوره چاپ : 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
خودکشی با اسلحه، پریدن از روی ساختمانی بلند، خود را به دار آویختن، هیچ یک از این راه حل ها با روحیه ی لطیف زنانه ی او جور نبود. زن هایی که تصمیم دارند خودکشی کنند، از روش های پراحساس تری استفاده می کنند مثل بریدن مچ دست یا خوردن تعداد زیادی قرص خواب آور.
شاهزاده خانم های مطرود و هنرپیشه های هالیوود، نمونه های بسیاری از این انواع را فراهم آورده اند. ورونیکا می دانست که زندگی همواره منتظر لحظه ی مناسب اقدام است. و این چنین هم شد. دو نفر از دوستانش در پاسخ به شکایت او از بی خوابی، هریک دو بسته داروی قوی خواب آور، که بیشتر مورد استفاده نوازنده های باشگاه های شبانه بود، در اختیارش نهادند.
ورونیکا یک هفته آن چهار بسته را روی میز کنار تخت خوابش گذاشته بود و به استقبال مرگ قریب الوقوع می رفت (کاملا بدون هرگونه احساسی) و با آنچه مردم زندگی می نامیدند، وداع می کرد. حالا وقتش رسیده بود؛ خوشحال بود که همه ی این مراحل را پیموده است، و حوصله اش سر رفته بود چون نمی دانست با آن وقت کم باقی مانده چه کند....
در یازدهم نوامبر سال ۱۹۹۷ ورونیکا به این نتیجه رسید که سرانجام! زمان آن رسیده است تا خودش را بکشد.
با دقت اتاقش را که از یک صومعه اجاره کرده بود، تمیز کرد؛ دندانهایش رامسواک زد و دراز کشید. چهار بسته قرص خواب از روی میز کنار تختخوابش برداشت.به جای آن که خرد و در آب حلشان کند، تصمیم گرفت آنها را یکی یکی بخورد...
پیچیدگی های ذهن بشر نمود های خارجی دارد که تامل در این نمود ها، یاری بخش صاحب نظران و ژرفا نگران در شاختار های ذهنی انسان هاست و اصولا همین نمود هاست که روان شناسان و نیز روانکاوان را در دست یابی به دنیای درون موفق می گرداند و گر نه دنیای درون شگرف دنیایی است دست نیافتنی که مالک آن دنیا نیز دشوار بتواند به همه کوچه پس کو چه های آن راه یابد قهر مان داستان دختری است جوان و زیبا با خانواده ای که دوستش دارند.او از درک زندگی عاجز می ماند چنانچه که بسیاری اینگونه اند و آن گاه تصمیم به خود کشی می گیرد.
ورونیکا می دانست که زندگی همواره منتظر لحظه ی مناسب اقدام است. و این چنین هم شد. دو نفر از دوستانش در پاسخ به شکایت او از بی خوابی، هریک دو بسته داروی قوی خواب آور، که بیشتر مورد استفاده نوازنده های باشگاه های شبانه بود، در اختیارش نهادند. ورونیکا یک هفته آن چهار بسته را روی میز کنار تخت خوابش گذاشته بود و به استقبال مرگ قریب الوقوع می رفت (کاملا بدون هرگونه احساسی) و با آنچه مردم زندگی می نامیدند، وداع می کرد. حالا وقتش رسیده بود؛ خوشحال بود که همه ی این مراحل را پیموده است، و حوصله اش سر رفته بود چون نمی دانست با آن وقت کم باقی مانده چه کند...
برچسب ها:
پائولو کوئیلو
, آرش حجازی
, داستان های برزیلی
, داستان های آمریکای جنوبی
, داستان های عرفانی
, کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد