- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 117125 - 14/4
- وزن: 0.30kg
- UPC: 20
ورقی چند از دیوان فرحبخش نیشابوری متخلص به ژولیده
نویسنده: محمدحسن فرح بخشیان ژولیده نیشابوری
ناشر: مریخ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 178
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1352 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : عالی~ درحد نو
مروری بر کتاب
شامل قصاید, نصایح, غزلیات و داستان شورانگیز دوستی
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من به ما درد دل افشاکن مداوا کردنش با من
خاستگاه این شاعر آیینی دغدغهمند، شهر تاریخی نیشابور -امالبلاد خراسان و دیار ابلاغ حدیث قدسی سلسلهالذهب-، مهد ظهور بسیاری از اندیشوران و سخنوران نامدار است که برخی از آنان، آوازهای عالمگیر یافتهاند و در شمار مشاهیر و مفاخر بزرگ بشری هستند.سالهای پیدایش شاعری ژولیده نیشابوری، همزمان با سالهایی بود که جامعهی ما گرفتار هجوم تجددطلبیهای بیمارگونه، غربزدگی و اندیشههای اومانیستی و مارکسیستی شده بود و جایی برای ابراز وجود شاعران آرمانگرا و ارزشی وجود نداشت.
از این روی، حضور متعهدانهی چهرههای ادبی آیینی همچون ژولیده، در روزگاری که نیاز به قلمهای مسئول و دینباور، بیش از هر زمان دیگری احساس میشد، موهبتی ارجمند در زنده نگاهداشتن ارزشهای توحیدی و بیان فضایل، مناقب و مراثی اهل بیت عصمت و طهارت به شمار میآید.
همین معنا، ژولیدهی نیشابور را در ردیف شاعران پیشکسوت آیینی و ارزشی معاصر قرار میدهد.شاعرانی که خواهناخواه، حرکت و آثارشان بر نسلهای بعدی نیز تاثیرگذار بوده است. از نگاهی ژرفتر، ژولیده نیشابوری، شاعری دلباخته و شیفتهی حضرت امام حسین (علیهالسلام) است و این شیدایی غیر قابل توصیف، به گونهای است که حجم اعظم آثار ژولیده را اشعار عاشوراییاش در بر میگیرد. بسیاری از صاحبنظران، ژولیدهی نیشابوری را پیش از هر چیز، شاعری، عاشورایی و نُوحهسرا میشناسند.
الهی بنده ای هستم گُنهکار
الهی دردمندی روسیاهم
الهی تو غنّی و من فقیرم
تو رحمان و رحیم و مهربانی
الهی ناقصم من، کاملم کن
الهی قطره من، دریا تو هستی
الهی تو عزیز و من ذلیلم
الهی بَرده ام من بنده ام کن
الهی سینه ای سیناییم ده
الهی مست بیشم من، کمم کن
از آن ترسم که دوزخ برفروزد
به محشر روسیاهم وای برمن
الهی هرکه هستم، هرچه هستم
گر از بار معاصی شرمسارم
صفاده این دِل کینه من
به یاد آمد مرا از قولِ خاتم
خمیده قامت از سنگینی بار
نگاهم کن که سرتا پاگناهم
الهی تو کبیر و من صغیرم
تو خلاّق زمین و آسمانی
به لطف و رحمت خود شاملم کُن
که من عبد توام مُولا تو هستی
دخیلم من دخیلم من دخیلم،
نگاهی برمن و پرونده ام کُن
قراری بردلِ هرجاییم ده
دری، از من بگیر و آدمم کُن
مرا در آتش قهرت بسوزد
نبخشی گر گناهم وای برمن
سرخوانِ عطایِ تو نشستم
تو میدانی علی را دوست دارم
مزن تو دستِ رد برسینه ی من
حدیثی را که خود گفتی مُسلم
اگر دوزخ به زیر پوست داری
نسوزی تا علی را دوست داری