- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 139611 - 54/2
- وزن: 0.20kg
- UPC: 35
- JAN: keynaz
هگل
نویسنده: آندره کرسون , رنه سرو
مترجم: کاظم عمادی
ناشر: صفی علیشاه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 93
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1335 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو
مروری بر کتاب
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ؛ فیلسوفی آلمانی در ۲۷ اوت ۱۷۷۰ میلادی در اشتوتگارت، واقع در جنوب غربی آلمان، به دنیا آمد. از کودکی در زمینههای گوناگونی مانند ادبیات، فلسفه، و موضوعات مختلف دیگر، به مطالعه میپرداخت و در این کار از حمایت و تشویق مادرش - که سهم فراوانی در پرورش فکری وی در کودکی داشت - برخوردار بود. پدر او از کارمندان دولت بود.
هگل شیفته آثار اسپینوزا، کانت، روسو و گوته بود. او تحصیلات دینی خود را در مدرسه دینی پروتستان ادامه داد؛ جایی که با فیلسوف آینده فردریش شلینگ و شاعر فردریش هولدرلین همکلاس و دوست شد. این سه تن باهم در توجه به انقلاب فرانسه و انتقاد از فلسفه کانت همراه بودند.
هگل برای دستیابی و کشف حقایق، روش و طریق خاصی را مطرح کرد و آن را دیالکتیک نامید. لغت دیالکتیک که از کلمهای یونانی مشتق میگردد، به معنای گفتار و دلیل است و مفهوم آن، گفتگو و مجادله کردن است. هگل همچنین ضدیت و تناقض را به دیالکتیک خود افزود. وی تناقض را پایه فعالیت طبیعت و موجودات دانسته که درصورت عدم وجود چنین تناقض و تضادی، سکون بر آنها حکمفرما بود.
هگل میگوید که من نظریات کوس هراکلیتوس را در دیالکتیک خود وارد کردهام. هراکلیتوس به تغییر دائمی و عدم ثبات معتقد بود. ازنطر هراکلیتوس، در این جهان از بودن خبری نیست و هرچه هست در حال شدن است.
از دیدگاه هگل، دیالکتیک سازش تناقضها و اضداد در وجود اشیاء، ذهن و طبیعت است. همچنین دیالکتیک ازنظر او، سیر از وحدت به کثرت و از کثرت به وحدت است. هگل معتقد است که دیالکتیک ابزار تحقیق نیست، بلکه عین فلسفه و قاعده فکر و وجود است.
دیالکتیک هگل برخلاف نظر بسیاری، مثلث تز، آنتی تز و سنتز نیست. هگل شناخت را براساس سه واژه درخود، برای خود و درخود و برای خود بیان میکند که به ترتیب موید شناخت در سه مرحله ذهنی، عینی و درونی شدن است، به نحوی که در مرحله سوم، ذهنیت عینی به ذهنیت برمی گردد.
سرنوشت گئورگ ویلهلم فردریش هگل (۱۸۳۱ـ۱۷۷۰) در ایران بیشباهت به آنچه در غرب بر او رفت، نیست. بخشی از این ماجرا قطعا به همان «روح زمانی» مرتبط میشد که خود او این همه بر آن اصرار داشت. در جوانیاش شاهد انقلاب فرانسه (۱۷۸۹)، بزرگترین رخداد اروپای جدید بود و در اوان اوجگیری فلسفهاش بود که کشورش به اشغال روح زمان، ناپلئون درآمد. سردار جاهطلب فرانسوی که بهدنیا پا گذاشت، هگل با دستنوشتههای “پدیدارشناسی روح” تحسینکنان پا به فرار گذاشت. در زمانه پختگی سر برآوردن امپراطوری مقتدر پروس را در کشور بهلحاظ اقتصادی و سیاسی عقبماندهاش درک کرد. بعد از کانت کبیر میزیست و با مشاهده عصر “ترور و وحشت” نمیتوانست چون او به “صلح پایدار” باور داشته باشد، اما مجبور بود در رقابت دشواری که بر مردهریگ فیلسوف کونیگسبرگ، با “فیشته” آغاز شده بود و کسانی چون “شلینگ” مدعیان آن بودند، شرکت کند.
به تقدیر باوری نداشت و همه چیز را با ضرورت عقلی توجیه میکرد. لابد ضرورت عقلی هم بود که با شلینگ و هولدرلین همحجرهای بود و تحصیلات دینیاش را در مدرسه دینی پروتستان آغاز کرده بود و همچون سلفش “لایبنیتس” عمیقا دل در گرو سنت قدمایی داشت، گرچه “اسپینوزا” را بیش از او میپسندید. پدرش کارمند دولت بود و این بیشک در گرایشهای محافظهکارانه و دولتسالارانهاش موثر بود. همچنین است رابطه دوسویهای که با رمانتیکها داشت. پس از مرگش بهعنوان بزرگترین نماینده ایدهباوری آلمانی منشا شکافی عمیق میان دو گروهی شد که از بالهای چپ و راست او خیز برمیداشتند.