- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 161354 - 108/5
- وزن: 0.50kg
هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید
نویسنده: محمدمنصور هاشمی
ناشر: کویر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 416
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1383 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
هویت اندیشان و میراث فکری فردید، پژوهشی ایست درباره گروه مهمی از متفکران معاصر ایران و در راس آنها سید احمد فردید؛ کسی که هر چند چیزی ننوشت ، اما به « نخستین فیلسوف ایران در عصر جدید» بدل شد. اندیشه های او بر دو نسل از اندیشمندان ایرانی اثری چشمگیر داشته است، به رغم این، تا کنون تک نگاری درباره او منتشر نشده است . در کتاب حاضر که مساله محوری آن مفهوم « هویت» است، برای نخستین بار گزارشی تفصیلی از احوال، آثار و افکار فردید عرضه شده است.
همچنین در آن، ضمن گزارشهایی مشروح از اندیشه های روشنفکران و اندیشمندان دیگری مانند جلال آل احمد، احسان نراقی، رضا داوری، داریوش آشوری، داریوش شایگان، و جواد طباطبایی، نسبت اندیشه های این متفکران « هویت اندیش» با آراء و اندیشه های احمد فردید سنجیده شده است.
فردید در سال ۱۲۸۹ شمسی در یزد به دنیا آمد. علوم قدیمه، یعنی زبان و ادبیات عرب و علوم معقول را در حوزههای علمیه یزد فرا گرفت. در شانزده سالگی به تهران آمد و پس از گرفتن دیپلم دبیرستان وارد دانشسرای عالی در رشته فلسفه شد و لیسانس گرفت. در سال ۱۳۲۶ با بورس تحصیلی دولتی به فرانسه رفت و تا سال ۱۳۳۴ مدتی را در دانشگاه سوربن و سپس دانشگاه هایدلبرگ در آلمان به تحصیل پرداخت، ولی موفق به گرفتن هیچ مدرک دانشگاهی نشد.
در سالهای ۱۳۲۵-۱۳۱۸ مقالاتی را در نشریات سخن و مهر در زمینه فلسفه ترجمه و تالیف و بخشهابی از دو کتاب را ترجمه و یا ویرایش کرد. مقالات دیگری هم که نوشتار دیگران از گفتارهای فردید بوده است، منتشر شده است. در سال ۱۳۳۰ زمانی که در فرانسه به تحقیق مشغول بوده است، در نامهای طولانی که به دکتر بقایی مینویسد، پس از بیان مشکلات و گرفتاریهای مالی در آن از وی میخواهد تا او را به وزیر فرهنگ معرفی کند تا در مدتی که وی در فرانسه است، ماموریتی هم به او بدهند (مانند سرپرستی دانشجویان ایرانی) تا بتواند تمام حقوقش را به ارز رسمی بگیرد. این نامه بعضی از جهات شخصیت او را روشن میسازد.
در سال ۱۳۴۶ در بیستوهفتمین کنگره خاورشناسان در آمریکا شرکت میکند، ولی متنی چاپی از سخنرانی او در دست نیست. او در محفلهای بسیاری از روشنفکران دهه 1360-1320 خورشیدی دیده میشده است و در نوشتهها و نامههای بسیاری از روشنفکران و شاعران و نویسندگان آن دوره به او اشارههایی شده است. در این زمان او میکوشیده است تا در بین مقامات حکومتی نیز جایی پیدا کند؛ همچنان که در آغاز تاسیس حزب رستاخیر از آن استقبال کرده و تمایل داشته است، در مقام نظریهپرداز این حزب و بهطور کلی حکومت سلطنتی قرار داشته باشد.
فردید در پیش از انقلاب ریش میتراشید و کراوات میزد و فلسفه و ایدئولوژی شاهنشاهی را میخواست تدوین کند و فره ایزدی را در محمدرضا شاه میدید. ولی اخلاق تند و عصبی او با سیاست که خونسردی و حوصله و مردمداری را میطلبید، ناسازگار بود. پس از انقلاب کراوات را رها کرد، ریش گذاشت و این فره را در وجود رهبر انقلاب اسلامی میدید.
او در انتخابات اولین مجلس اسلامی خود را نامزد میکند، ولی انتخاب نمیشود. در کلاسها و جلسات سخنرانیهای خصوصی او در پیش از انقلاب کسانی مانند داریوش آشوری، داریوش شایگان، جلال آل احمد، رضا داوری اردکانی، امیرحسین جهانبگلو، نصرالله پورجوادی، شاهرخ مسکوب، بعضی کسانی که از حزب توده بریده بودند، شرکت میکنند.
پس از انقلاب هم کسانی مانند غلامحسین ابراهیمی دینانی، شهید مرتضی آوینی، محمد مددپور، سید عباس معارف و بسیاری از جوانان متعلق به جریان معروف به «حزب الله» به دور او گرد میآیند و همه آنها به نحوی تحت تاثیر او قرار میگیرند و بعدها در آثاری که به وجود میآورند، اصطلاحات و دیدگاه های او را به کار میگیرند.
فردید بسیار کم می نوشت و بیشتر در جلسات درس و مجالس گفتگو، روی افراد و افکار خاصی تاثیر می گذاشت. شاید به همین دلیل لقب فیلسوفِ سایه یا فیلسوف شفاهی را به او دادند و این به دلیل فعالیت او در تربیت شاگردانی بود که افکار وی را در عرصه های مختلف بسط دادند.
شاگردان و هواداران تفكر فردیدی را می توان به چهار دسته تقسیم كرد؛
نخستین دسته كسانی اند كه مهم ترین دغدغه ی آن ها شرح و بسط اندیشه ی فردید است. سیدعباس معارف و محمد مددپور برجسته ترین اندیشه ورزان این دسته هستند.دومین دسته ی شاگردان فردید برخلاف پذیرفتن كلیت تفكر فردید، زبان وی را برای تفكر و اندیشه نمی پسندند و تلاش دارند با زبان و فرایافته های علمی راهی را برای گونه یی از اندیشیدن و تفكر باز كنند.بی شك رضا داوری اردكانی از برجسته ترین و اثرگذارترین شاگردان فردید را می توان در این دسته جای داد. بیژن عبدالكریمی و محمدرضا ریخته گران نیز در این دسته قرار می گیرند.
دسته ی سوم شاگردان فردید، كسانی اند كه گستره ی آگاهی های علمی و قدرت تفكر و شخصیت فردید در نظر آن ها از نادرترین شخصیت های فكری و فلسفی روزگار ماست. با این حال هیچ رسالتی در گسترش و رواج این تفكر در خود نمی بینند و گاهی هم بر پاره یی از اندیشه های فردید خرده می گیرند و به ویژه منتقد زمینه ی سیاسی تفكر وی هستند. شاید بتوان جواد فریدزاده و ضیاء شهابی را نماینده و نماد این خرده جریان دانست.
دسته ی چهارم كسانی هستند كه روزی پای درس های فردید می نشستند اما امروز تبدیل به مخالفان وی شده اند. داریوش شایگان و داریوش آشوری را می توان در این دسته جای داد.کسانی چون داریوش آشوری با این که عمری پای مکتب درس وی زانو زده و به مطالبش گوش داده و لذت برده بودند، بعدها به دلیل تقارنی که میان اندیشه های وی و برخی از وجوه انقلاب اسلامی می دیدند، به لجن مال کردن وی روی آوردند.
آشوری که خود شرحی مفصل از دانش آموختن خود نزد فردید به دست می دهد و تصریح می کند که روزگاری سخت شیفته او بوده است، دلیل عمده ی جاذبه ی فردید را در دهه ی 40 و اوایل 50 چنین تصویر می کند: «یک دلیل دیگر جاذبه ی فردید برای جوان جوینده ای چون من، جو زمانه ای بود که مرفت تا در جوار گفتمان رادیکال و انقلابی چپ، که دشمن اصلی خود را امپریالیسم غرب و سرمایه داری آن می دانست و قبله اش سوسیالیسم شرق بود، گفتمان دیگری را بر سر زبان آورد که از جبهه ی معنویت و روحانیت و غرفان شرقی به مادیت و نیهلیسم و علم و تکنیک زدگی غرب حمله می برد.
این جبهه تازه که مشتاق بازگشت به خود و اصالت شرقی و اسلامی خود بود، با غرب زدگی جلال آل آحمد و نوشته های پرشور و شتاب علی شریعتی زیر نفوذ فضای جهان سوم گرایی روشنفکری فرانسوی در نیمه نخست دهه ی 40 زبان باز کرده بود و رفته رفته زمینه ای فراهم آمد که این گفتمان از زبان سیاسی – اجتماعی پا فراتر گذارد و با فردید و زبان فلسفی – عرفانی او به میدان آید.
در سالهای بعد دو شاگرد هانری کربن، یکی سید حسین نصر با اسلامیت دو آتشه اش – و دیگری داریوش شایگان – با گرایش های عرفانی در کتاب آسیا در برابر غرب – به ارکستر معنویت شرقی پیوستند و دست آخر با بالا گرفتن کار و گرم شدن هرچه بیشتر بازار، احسان نراقی جامعه شناس نیز با یکی دو مجموعه ی آنچه خود داشت به معرکه آمد.»
فردید دیدگاه های پراکنده و گاه متضادی در زمینههای تاریخی، ادبی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی، زبانشناسی، و دینی داشت که آنها را حکمت انسی میخواند. او معتقد بود حکیم انسی فیلسوف الهی است که از راه استدلال کشف و شهود به شناخت کلامالله و الله و مرحله ترس آگاهی و هیبت و انس با خداوند رسیده است. به اعتقاد او انس عربی، شناسای فارسی و gnosis یونانی هم ریشه و هم معنی هستند و حکمت انسی همان gnostisim است.
فرق حکمت انسی با عرفان (mystisism) این است که اساس حکمت انسی بر سه مبنای شریعت و طریقت و حقیقت قرار دارد، اما عرفان بر اساس شریعت و طریقت.سید عباس معارف شاگرد فردید حکیم انسی را اینچنین تعریف میکند: «فیلسوفان همواره از وجود و موجود سخن گفتهاند، ولی به تعبیر هایدگر هرگز به نحو اساسی و اصولی از حقیقت وجود پرسش نکردهاند». بلکه فقط حکیمان انسی به این کار دست زدهاند. فردید عناصر اصلی این حکمت را از آرای ابوحامد غزالی، محیالدین عربی، کارل مارکس، مارتین هایدگر، و آیتالله خمینی گرفته است.
مجموعه فلسفی او پاره پاره در سخنرانیهای متعددی که همه کم و بیش محتوای مشابهی دارند و بسیار مبهم هستند، بیان شده است و باید از دل این مجموعه آنها را بیرون کشید. این مجموعه التقاطی پیوستگی منظمی با همدیگر ندارد و به همین جهت نمیتوان آن را یک نظام فلسفی دانست. دلیل اینکه او هیچگاه این فلسفه را تدوین و منتشر نکرد و اینجا و آنجا در سخنرانیها و مصاحبهها مطرح میکرد، همین است.