- موجودی: موجود
- مدل: 201529 - 102/4
- وزن: 0.60kg
هوس
نویسنده: تهمینه کریمی
ناشر: علی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 542
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 1
کیفیت : در حد نو
مروری بر کتاب
در آن لحظات ، احساسم قابل وصف نبود. ترکیبی از غم و شادی در درون پرتلاطمم در جریان بود ؛ طوری که من به سختی در مقابل آن حس جدید احساس درماندگی میکردم ، لحظات را در نوعی غوطهوری در زمان سپری کردم و این حس و حال تا زمانی که قدم به حریم خلوت اتاقم نگذاشته بودم با من بود.
شب زمانی که به اتاقم رفتم هنوز هدیه آرام باز نشده در جیب کتم بود. آن را برداشتم و کتم را به گیره آویختم ، لب تخت نشستم لحظهای به آنچه در میان دستانم بود خیره ماندم یک جعبه کوچک با کاغذ زرورق قرمز تمام آن چیزی بود که مرا آن طور به هیجان انداخته بود ، اشتیاق دانستن انگشتانم را بیرحمانه به جان کاغذ کادو انداخت. داخل جعبه چشمم به شیئی آشنا افتاد ، گردنبندی را که قبلا آن را در گردن آرام دیده بودم از داخل جعبه برداشتم ، یک گردنبند نقرهی زیبا....
زمان نمی گذرد صدای ساعت شماته تکرار است خوشا به حال کسی که لحظه لحظه اش از بانگ عشق سرشار است نور خورشید روی صفحه ی شیشاه ای ساعتش تابید و انعکاس آن در چشمان خسته ، اما پر هیجان مهسا افتاد .موهای روی پیشانیش به هم چسبیده بود و از یقه مانتوی سفید کتانش حرارت شکنجه آوری بیرون می آمد .نگاه بی تابش را به صف طویل ماشین های پیش رویش انداخت و زیر لب نالید:اگه از من بپرسن جهنم از نظر تو چه جوریه حقیقتا این صحنه را توصیف می کنم.
افشین با دلخوری مشتش را روی فرمان ماشین کوبید و گفت:ای بخشکی شانس عجب راه بندانی شده. نگاهش را به صورت کلافه مهسا دوخت و با لحن محتاطانه ای ادامه داد:ببینم الان ساعت چنده؟ مهسا نگاه دیکری به صفحه ساعتش انداخت و گفت:نزدیک یازده و نیمه. افشین بار دیگر به روبرو خیره شد و در حالی که پیراهنش را عقب و جلو تکان می داد، زیر لب غر زد: این هوای لعنتی چرا این قدر داغه؟ صدای فریاد خشم آلود و عصبی مهسا به یکباره او را از جا پراند: وای به حالت افشین اگه من به موقع جلوی در دادگاه نباشم.