دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

هموندان تاریک و روشن ؛ تیغه کاوکی

هموندان تاریک و روشن 

نویسنده: فریبا معزی
ناشر: قطره
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 534
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 1


مروری بر کتاب

دفتر نخست ؛ تیغه کاوکی

پديد آورنده اثر در مطلع كتاب، مراتب سپاس خود را به طور ويژه از دكتر فريدون جنيدي و بنياد نيشابور ابراز داشته است. فريبا معزي همچنين يادآور شده است: «همه نوشته‌ها، پيش آمدها، مردمان و جاي‌ها آفريده نويسنده است و هيچ‌گونه ماننده تاريخي ندارد».

همچنين هموندان تاريك و روشن، اين طور معرفي شده كه نبرد يك قهرمان با اهريمن نيست بلكه همه نيروها در اين رويارويي نقش خود را بازي مي‌كنند و مي‌توان گفت هر كدام از مردم اين داستان قهرماني است كنار ديگر قهرمانان.هومندان تاریک و روشن برداشتی تخیلی از تاریخ ایران زمین، نوشته های کهن و شاهنامه گرانقدر فردوسی است....

...نزدیک به شش هزار سال پیش، اهریمن چهار دیو برگزیده خود را بر چهار گوشه سرزمین آزادگان به پادشاهی نشاند. این چهار دیو یا «اژی‌ها» از نیازهای مردمان نیرو گرفتند و دامنه پادشاهی خود را گسترده‌تر کردند. سپس اهریمن سربازانی همخوی خود بر مردمان گمارد تا این پادشاهی را استوار گرداند. این سربازان «مورت‌ها» بودند که با آفریدن ترس مردم را ناتوان و آسیب‌پذیر می‌کردند. این جانواران تنی مانند گرگ و رفتاری چون مردم داشتند. آنها شبانه در پهنه دشت پرسه می‌زدند مگر تنها مانده‌ای تنها و ناتوان بیایند و جانش را بستانند.


کارگزاران «اژی‌ها» مردمانی بودند که زیاده خواهیشان آنها را به اهریمن نزدیک کرد. این مردمان «یاتوک‌ها» بودند که با گرو نهادن هوشیاری و تن و جانشان نزد «اژی‌ها» به بخشی از نیروهای جادویی اهریمنی دست یافتند. همه مردم سرزمین آزادگان زیر نیروی «اژی‌ها» و «یاتوک‌ها» نبودند. گروهی از مردم که در دهکده‌های کوهستانی زندگی می‌کردند از آسیب‌ و ستم «اژی‌ها» در امان مانده و سالیان دراز کوشش داشتند دیگر مردم سرزمین خود را در رهایی از زیر یوغ اهریمن یاری دهند....

...نیمه شب نزدیک بود که کسی برای کاری دنبال «گوکاس» آمد و او بیرون رفت. «تیگَر» بهتر بود و با پرستاری‌‌های گوکاس اندکی نیرو گرفته بود. زمانی نگذشت که همان‌جور که «گوکاس» گفته بود، «انامک» به آن‌جا آمد.
«تیگَر» با شنیدن صدای گام‌های او سنگ سیاه را دوباره به دست گرفت و وانمود کرد به هوش نیست. دوباره سنگ سیاه ترس و ناامیدی را در اندیشه او گسترش داد. «انامک» به «تیگَر» نزدیک شد. دستش را بر پیشانی او گذاشت و زمانی درنگ کرد. سرمای زیادی از پشت چشمان «تیگَر» و زخم سرش گذشت اما سردتر از سنگ سیاه که همچنان در دست می‌فشرد، نبود.

«انامک» جامعه «تیگَر» را بالا زد و کبودی دور شکم و ستاره سیاهی که چفت کمربند بر شکم او به جا گذاشته بود را بررسی کرد. ناگهان «تیگَر» کیسه «اوفراستا» را به یاد آورد. آن کیسه را به هنگام زندانی شدن در سیاهدشت از گردن او باز کرده بودند و «انامک» نیز می‌دانست. «تیگَرد» نمی‌توانست به آن کیسه دسترسی داشته باشد مگر این‌که «سیکا» آن را به او داده باشد، که این‌چنین نیز بود. اکنون اگر «انامک» کیسه را بر گردن او آویخته می‌دید، از همه چیز آگاه می‌شد.

باید کاری می‌کرد. اما دیر شده بود و «انامک» برجستگی کیسه را از زیر جامه او دیده بود. او دست به گردن «تیگَر» کرد و بند کیسه را یافت. «تیگَر» لرزش شادمانه دست «انامک» را دریافت. «انامک» بند را کشید و آن را پاره کرد.اگر چشمان «تیگَر» باز بود می‌توانست درخشش پیروزی را هنگامی که «انامک» کیسه را دید، در نگاه او ببیند.»


فهرست

پيش آمد ناگوار
كمربند يم
بانو
غار آگاهي
جشن خرمن
برگزيده‌ها
دره تاريك
غار گرگ‌ها
بازجويي
بازگشت ياتوك‌ها
نامه
پايگاه ماخيستاك
شب تيره
دژ ياتوك‌ها
ابر شنوايي
ادياران
گريز
نافرماني
سگ پاك
پل ويتريك
سياك
اژياوند كينه جو
چيستان سهمگين
سخن گفتن با زندگي
ترس بوشاسپ
يافتن تيغه
كينه كهنه
آغازي ديگر 

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات