- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 172867 - 54/3
- وزن: 0.30kg
هله!
نویسنده: محمدجعفر مصفا
ناشر: پریشان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 270
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1386 - دوره چاپ: 3
کیفیت: در حد نو _ نو ؛ بیشتر صفحات کتاب خط کشی شده
مروری بر کتاب
در “هستی” ما خشم و نفرت مانند سیلی عظیم خودش عامل حرکت و ارضای خودش است؛ حال آنکه “حسنات” شیوههایی است نمایشی، دفاعی و تاکتیکی که انسان به حکم ضرورت انطباق در یک رابطهی ناهنجار و پرآزار، خود را در پناه حرمت و تقدس آنها قرار داده است. ما با شوق و رغبت خشم میورزیم و با اکراه و بیمیلی، مهر. اگر به روابط توجه کنیم میبینیم افراد با صفات نیک فقط بازی میکنند؛ در رابطهی با آنها جدی نیستند؛ تا آنجا که توجیه پیدا کنند و راهدستشان باشد از عمل به آنها اجتناب میورزند و موضوع را به ادا و وانمود برگزار میکنند.
این کتاب که در ردیف کتاب های خودپروری قرار می گیرد، نوعی انسان شناسی را در سایه ی تعالیم روحی و معنوی و هم چنین با بهره گیری از معیارهای روان شناسی ارائه می کند و با نگاهی ویژه به حیات انسان، روابط او را تحلیل می کند.
"محمدجعفر مصفا" قسمت هایی از کتاب "هله!" را بر اساس بحث های صورت گرفته در جلسات عمومی که در گروه های چند نفره و در شهرهای اصفهان و تهران برگزار می شد، به رشته ی تحریر درآورده است. آنچه عنوان این کتاب که "هله!" نام دارد به آن اشاره می کند، هشداری است که توجه انسان را به امری مهم جلب می کند و آن امر مهم در این جا، گذشت عمر بدون آگاهی از چگونگی و کیفیت آن است.
نویسنده در "هله!" ابتدا مساله ی حضور در هستی را زیر ذره بین تحلیل خود می برد. او به اهمیت نگاه در سکوت اشاره می کند و آنچه را که در فراسوی مرزهای خشونت وجود دارد، در برابر دیدگان خواننده به تصویر می کشد. با شرح زندگی انسان، آنچه به عنوان شادمانی خلاق شناخته می شود، تجزیه و تحلیل می شود و به جنبه های مختلف مدیتیشن و حضور ذهن اشاره می گردد. "محمدجعفر مصفا" از معرفی تعالیم کریشنامورتی نیز غافل نشده و با شرح و بسط مسائلی همچون سکون و حرکت، عشق و تنهایی و تضادها و تعارضات درونی ما، به بحث عصبیت و رشد انسان می رسد. او ماهیت شخصیت عصبی زمانه ی حاضر را تشریح می کند و در نهایت ضرورت خودکاوی را تبیین می نماید.
از هزاران سال پیش انسان متوجه شده است که بدترین دشمن او “خود“ او است. این فرمایش رسول خردمند اسلام است که “اَعدی عَدُوکَ نَفسکَ “. در هزاران سال گذشته صدها مکتب و سیستم و طریق خودشناسی نیز بر انسان عرضه شده است؛
و انسانها همیشه به شکلی در تلاش رهایی از “خود“ و رنجهای آن بودهاند؛ ولی در این امر تقریباً هیچ موفقیتی نداشتهاند. بنابراین انسان از خود میپرسد چه گیر و مانعی در کار هست که رهایی از مسأله “خود“ را تا حد غیرممکن دشوار مینماید. مسلماً مانعی در کار هست، و این مانع قاعدتاً باید فوقالعاده عمیق و ریشهای باشد.
شاید بررسی و شناخت این مانع گرهای از کار انسان بگشاید. انسان وقتی ریشهای بودن مانع را شناخت فریب سهل انگاشتن را نخواهد خورد. وقتی من دریافتم که باید درختی را به عمق ده متر ریشه از جا درآورم میدانم که وسیله متناسب با چنین کاری مثلاً یک بیلچه نیست بلکه باید تبر به کار برم.