- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 183611 - 106/2
- وزن: 0.30kg
نیکلا کوچولو
نویسنده: ژان سامپه , رنه گوسینی
مترجم: ویدا سعادت
ناشر: کیمیا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 148
اندازه کتاب: پالتویی - سال انتشار: 1377 - دوره چاپ: 1
کیفیت : نو ؛ نوشته تقدیمی دارد
مروری بر کتاب
مصور
مجموعه کتابهای مصور «نیکلا کوچولو» داستانهای ماجراجویانه و طنزآمیز فرانسوی است که برای گروه سنّی (ج) تهیه شده است. گوسینی در سال ۱۹۵۴ با همکاری سامپه این مجموعه را خلق کرد. ظرافت و نکتهپردازیهای داستانهای گوسینی به همراه دقت و تیزبینی کاریکاتورهای سامپه باعث محبوبیت این کتاب در سراسر جهان شده است. سامپه یکی از پرکارترین و مشهورترین تصویرگران و کاریکاتوریستهای فرانسه و جهان است و با نشریات مطرح جهان همکاری داشته است.
ایده این کتاب ها شرح حال یک کودک ایده آل در دهه ۵۰ میلادی فرانسه می باشد. اولین سری از کتاب های نیکلا کوچولو به تاریخ ۲۹ مارچ ۱۹۵۹ باز می گردد که توسط آقای رنه گوسینی به رشته تحریر درآمد و تصویرگری آن بر عهده آقای ژان سمپه که هر دو فرانسوی هستند، بود. همکاری این دو تن باعث شد که آثارشان با نام سمپه گوسینی نیز شناخته شود.
داستان هر کتاب توسط اول شخص و قهرمان داستان، یعنی نیکولا کوچولو نقل می شود. اتفاقاتی عجیب و خنده دار این کتاب باعث شد تا عنوان کتابی برای کودکان هفت ساله تا پیرمردان هفتاد ساله در پشت جلد آن نقش بندد.
برخی از شخصیت های اصلی و محوری کتاب:
نیکلا یا نیکلاس، او بسیار حساس است و به ارزش های واقعی مانند دوستی باور دارد، در آن واحد یکی از والدینش را دوست دارد، به دنبال عدالت است، در مدرسه ریاضیش خوب نیست و کوچکترین شاگرد کلاس است.
کلوتر، شاگرد آخر کلاس.
آلسست، بهترین دوست نیکلا، او چاق و پرخور بود.
اود، بسیار قلدر و همواره دوست دارد تا با مشت به بینی دوستانش بکوبد.
ژوفروا، که پدر او خیلی پولدار است و هر چه او بخواد برایش محیا می کند.
آنیان، او شاگرد اول کلاس است، عزیز کرده آموزگار کلاس بوده و به همین دلیل منفور است. هرگز نمی توانید آن طور که دوست دارید کتکش بزنید، چون عینکی است. ژواکیم، او یک برادر کوچکتر از خودش دارد.
مکسان، او سریع می دود، چون پاهای بسیار بلندی دارد. خواهر او عروسی کرده است و او برادرزن شدهاست.
روفوس، پدر او یک افسر پلیس (کلانتر) است، رفوس یک سوت پلیس دارد. مری جین، او یک دختر بسیار زیباست.
لویزا، او دختر یکی از دوستان مادر نیکلا است، نیکلا تصمیم دارد تا در آینده با او ازدواج کند، زیرا لویزا به خوبی فوتبال بازی می کند.
رکس، یک سگ ولگرد که نیکولا او را پیدا کرده است، اسم اصلی این سگ کیکی است.
حیف که من جوک زیاد بلد نیستم و وقتی هم تعریفشان میکنم همیشه آخرشان یادم میرود، ولی این جوک آنقدر خندهدار بود که برای اینکه یادم نرود، سر کلاس یکسره برای خودم تکرارش میکردم، شانس آوردم که خانم معلم ازم سوال نکرد، چون هیچ گوش نمیکردم، خانم معلم هم هیچ دوست ندارد کسی به درسش گوش ندهد...
.. ما با قلابها و کرمهایمان راه افتادیم و رسیدیم به اسکله، به قسمت جلوی جلو. آنجا هیچکس نبود؛ به جز یک آقای چاق که یک کلاه کوچک سفید داشت و مشغول ماهیگیری بود و انگار از دیدن ما هم زیاد خوشحال نشد. رییس گفت: «به پیش برای ماهیگیری. باید ساکت باشید وگرنه ماهیها میترسند و درمیروند! بیاحتیاطی هم نمیکنید، چون دوست ندارم کسی بیفتد توی آب! از هم دور نشوید! رفتن بین صخرهها ممنوع! حواستان را جمع کنید که با نوکِ قلاب بلایی سر خودتان نیاورید!»
آقا چاقه پرسید: «تمام شد یا نه؟»
رییس که حسابی تعجب کرده بود، پرسید: «هان؟»
آقا چاقه گفت: «پرسیدم عربده کشیدن شما تمام شد یا نه. شما با این داد و فریادهایتان نهنگ را هم میترسانید!»
بِرتَن پرسید: « اینجا نهنگ هم دارد؟»