دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

نویسندگان معاصر فرانسه

نویسندگان معاصر فرانسه
درحال حاضر موجود نمی باشد

نویسندگان معاصر فرانسه

نویسنده: ژول تلیه,ژوزف کسل,اوژن یونسکو,رومن گاری داستان سیزدهم: دیوار اثر ژان پل سارتر ,آلبر کامو,روژه ایکور ,ساموئل بکت و...
مترجم: ابوالحسن نجفی
ناشر: پاپیروس
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 272
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1366 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : نو

 

مروری بر کتاب

شانزده داستان

تنوع و غنای ادبیات معاصر فرانسه را از همین مقدار اندک می توان دریافت. دیدگاه ها گوناگون و سبک ها بسیار متفاوت است و مترجم کوشیده است تا تفاوت سبک ها را در ترجمه منعکس کند. ماجراها همه ظاهراً در سطح زندگی روزمره می گذرد: دیداری زودگذر میان یک زن و مرد که گویی برای ایجاد زندگی مشترک به هم رسیده اند؛ عشق طولانی و خاموشِ زنی به مردی و گرفتن انتقام از پسرِ بی گناهِ آن مرد؛ مردی که یار را نزدیک خود دارد و به دنبال او گِرد شهر می گردد؛ پیوند دوستی میان یک سرباز روس و یک سرباز فرانسوی بی آنکه زبان همدیگر را بفهمند؛ اختلاف نظر و جدایی دردناک میان یک زن و شوهر ایرلندی بر سر آزادی و استقلال کشورشان.

 جان کندنِ تدریجی سه تن در زندان در شب پیش از تیرباران شدن؛ چگونه مردی که پس از دیدن پیروزی شرّ بر خیر به غلط می پندارد که حق با شر است و فراموش می کند که جبر زندگی انسان مبارزه با بدی است ولو این مبارزه به شکست بینجامد؛ خوش بودن مردی در اتاقی و رانده شدنش از آن جا و همواره دنبال آن اتاق گشتن؛ تباه شدن زندگی معلمی که درس خصوصی می دهد.

ماجراها گاهی از سطح زندگی روزمره فراتر می رود: هتلی که قصد کشتن مهمانانش دارد و این را پیشاپیش به آنها اطلاع داده است؛ چگونه نقاش پیر قایقی می سازد و از چنگ امپراتور مخوف چین می گریزد؛ چگونه یک «پنی» می تواند خوشبختی بیاورد؛ مردی که فراموش کرده است که در جواب «حالِ شما چطور است؟» باید بگوید «بد نیستم، شما چطورید؟»؛ عقد قرارداد میان شیطان و یک دانشجوی علوم دینی؛ چگونه مردم شهر یک یک مبدل به کرگدن می شوند.
و سرانجام، یک سفر طولانی با راه آهن و مسافری که مقصد خود را گم کرده است.

...هیچ کدام از ما واقعا پوست کلفت نیست، اما ما با هم یک نوع مهربانی محتاطانه و درویشانه داریم که به میزان مساوی از محبت و بی اعتنایی تشکیل شده است، به اضافه مقداری بدجنسی که روابط میان افراد را تحمل پذیر می سازد. از هم می پرسیم "چطوری؟" و بی آنکه به این مطلب تکیه کنیم جواب می دهیم " بدنیستم ".

نیکولا یک روز تعریف می کرد که در برتانی دیده بوده است که بچه ها یک مرغ دریایی را گرفتند و با صابون مارسی تنش را شستند و ولش کردند. همین که پرنده روی دریا نشست ، چون بال و پرش چربی نداشت، یک هو توی آب فرو رفت و دیگر بالا نیامد.نیکولا می گفت که بی اعتنایی چربی روح است، مانع می شود که آدم غرق بشود. وقتی که به دیگران خیلی اهمیت بدهیم دیوانه می شویم. و هم چنین به خودمان...

...چه آشوبی، چه آشویی! باید افکارم را منظم کنم. از زمانی که آنان زبانم را بریدهاند، زیان دیگری، نمی دانم، پیوسته در جمجمه ام می گردد، چیزی حرف می زند، یا کسی، که ناگهان سکوت می کند و سپس همه از سر گرفته می شود، وای بسا چیزها می شنوم که خود نمی گویم، چه آشوبی، و اگر دهان بگشایم گویی صدای ریگ هایی است که روی هم می غلتند. زبان می گوید: نظم، نظم. و در همان حال، سخن های دیگری می گوید، بله من همیشه آرزومند نظم بوده ام.

دست کم یک چیز مسلم است: من انتظار کشیشی را می کشم که قرار است بیاید و جانشین من شود. این جا کنار جاده نشسته ام، در فاصله یک ساعته تا شهر تقاصه، در حفره صخره های فروريخته پنهان شده ام و بر تفنگ کهنه ام پشت دادهام. آفتاب روی صحرا  طلوع می کند، هوا هنوز بسیار سرد است، تا لحظه ای دیگر بسیار گرم خواهد شد، این سرزمین دیوانه می کند و من از آن همه سالیان دراز که دیگر

حسابشان از دستم به در رفته است... نه، باز هم کوششی! آن کشیش مبلغ قرار است که امروز صبح وارد شود، یا امشب. شنیدهام که همراه یک بلد می آید، ممکن است که هر دو سوار بر یک شتر باشند. من منتظر خواهم ماند. من منتظرم. سرما، تنها سرماست که مرا می لرزاند. صبر کن، ای غلام خاک بر سر!

من سال هاست که صبر کرده ام. آن زمان که در وطنم بودم، در آن فلات بلند ماسیف سانترال، با پدر زمختم، و مادر وحشی ام، و شراب، و هر روز آبگوشت پیه خوک، و به خصوص شراب، شراب ترشیده و سرد، و زمستان دراز، و شوخی های بارد، و برف های بادروبه، و سرخس های مشمئزکننده، آه! من می خواستم از آن جا بگریزم، یکباره همه آنها را ترک گویم و زندگی را آغاز کنم، در آفتاب، با آب زلال. من گفته های کشیشمان را باور داشتم، که با من از مدرسه طلاب سخن می گفت، و هر روز به من می پرداخت، در آن سرزمین پروتستان - که هروقت می خواست از دهکده عبور کند از پناه دیوارها می رفت - فرصت بسیار داشت.

فهرست

پیمان
کبریت
ماری
دیوار
هفت شهر عشق
کرگدن
مرتد
غرب دوستی
شب دراز
زن ناشناس
همزاد
و...

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات