- موجودی: موجود
- مدل: 192440 - 88/2
- وزن: 1.10kg
نقشی از حافظ + کاخ ابداع + سیری در دیوان شمس
نویسنده: علی دشتی
ناشر: زوار - امیر کبیر - جاویدان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 176 + 344 + 313
اندازه کتاب: رقعی گالینگور - سال انتشار: 1392 - 1362 - دوره چاپ: 7 _ 6
کمیاب - کیفیت : در حد نو _ نو ؛ بر روی جلد اصلی صحافی شده
مروری بر کتاب
نقشی از حافظ
تجلّی سه گوینده بزرگ در حافظ
در میان بیش از صد مقاله و نامه و شعر و اظهار شفاهی خوانندگان نسبت به نقشی از حافظ که درجه محبوبیت خواجه را نشان می داد نامه اعتراض آمیز یکی از خوانندگان اراک چون امری غیر مترقب سخت متعجب ، متاثر و متاسفم ساخت.انسان از شیخ جواد نامی بعید نمی داند که متجاوز از پانصد صفحه تحت عنوان البدعه و التحرف سیاه کند و تمام آن کتاب محتوی ناسزا به دو گوینده بزرگی باشد (مولوی و حافط) که در سراسر گیتی همانند ندارند.
مجله سخن در یکی از شماره های سال پنجم ابتکاری به خرج داده و برای غزل معروف خواجه:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
نسب نامه ای ترتیب داده و معتقد شده بود که این غزل به پیروی از پنج گوینده دیگر گفته شده که نخستین آنها سنائی است؛ پس از آن به ترتیب انوری؛ ظهیر فاریابی؛ عطار و خواجوی کرمانی همان مضمون را با اوزان مختلف بسته اند و حافظ که آخرین آنهاست از همه بهتر گفته و هنر وی در این است که سبک و روش گویندگان سابق را کامل نموده است.
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستنی
خواندن این بیت حافظ, سه قیافهی متمایز و متغایر را در ذهن شخص مصوّر میکند: سعدی عاشقپیشه که ‹‹خوشتر از دوران عشق ایامی›› ندارد؛ خیّام که ‹‹این شکل مجسّم›› و این ‹‹طرام نه سپهر›› را ‹‹هیچ›› میداند و در ‹‹نشیمن کون و فساد وابستهی یک دم›› است و آن یک دم را نیز هیچ میداند؛ جلالالدین محمّد که هر قدر عقل گفته است ‹‹شش جهت حد است و بیرون راه نیست›› نپذیرفته, زیرا ‹‹عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها››. و ازین رو باقی ‹‹عالم را نقش در گرمابه›› میبیند
هنر حافظ, هنر خاصّی است: خیّام و سعدی و جلالالدین را بهم درمیآمیزد, ادب درخشانی میآفریند که بیاختیار, انسان از خود میپرسد: ‹‹پس از حافظ, دیگر چرا مرد مشعر گفتهاند؟›› حافظ, علاوه بر اطلاعات مستولی و دقیقی که بر ادبیات ایران و آشنایی نزدیک و متصلی که با گویندگان بزرگ چهار قرن و نیم قبل از خود داشته است, تجلّلی سه گویندهی بزرگ در دیوان ارجمند وی به شکل خاصّی مشاهده میشود: خیّام, سعدی, مولانا. این تأثر گویندگان بزرگ از یکدیگر معنایش تقلید و پیروی نیست, بلکه این نکتهی دقیق را نشان میهد که میانِ آنها تشابه فکر و سلیقه وجود داشته است: اگر سعدی از متنبّی شاعر بزرگ عرب و منوچهری از شعرای جاهلیّت متأثر شدهاند, برای اینست که همان نوع احساس و شوق, قریحهی آنان را به کار انداخته است. یا اگر متفکر بزرگ آلمان, دیوان شرقی خود را تحت تأثیر حافظ میآفریند, ازین روست که میان آن دو تشابهی در فکر موجود است. همچنین اگر آثاری از ابوالعلاء معرّی و افکاری از خیّام در حافظ به چشم میخورد, به این سبب است که در مغز وی همان اندیشهها و در وجود او, همان روح ابوالعلاء و خیام, سرکشی میکرده است.
حافظ در افکار فلسفی خود به خیّام, در تصوّف به جلالالدین و در غزل به سعدی میگراید, ولی مایهی فکر و هنر دروی به درجهای قوی و ذاتی است که همهی آنها را به سبک و شیوهی خاصّ خود درآورده است. شگفتی در این نیست که زبان و ادب حافظ بکلّی از شیوه و روش سه گویندهی بزرگ متمایز است, زیرا تراوش هر فکر و قریحهی قوی ذاتی است و رنگ فکر و روح خود گوینده را دارد، هر چند در پرورش قریحهی خود از خارج متأثر شده باشد.
تأثیر یک گویندهی بزرگ در گویندهی بزرگ دیگر, به منزلهی لقاح است. لقاح وسیلهی تولید و به عبارهٍ اُخری, محرّکی است که موجود مستعد را بارور میکند.
ولی شگفتی در چیز دیگر است. شگفتی کار حافظ در این است که از سه عنصر متغایر و دور از سبک و روش فکری یکدیگر, ادب جدیدی به وجود آورده است.
حافظ, فکر مأیوس و مهموم خیّام, روح پرشور و امیداوار جلالالدین محمد, قریحهی طربناک و غنای سعدی را به شکل غیرقابل تحلیلی درهم آمیخته و ادب نوظهوری آفریده که نه خیّام است, نه مولانا و نه هم سعدی, ولی از این هر سه عنصر به حد وافر بهره گرفته است. مانند جسمی که از چند فلز مختلف ترکیب یافته ولی از حیث خاصیّت و اثر بکلّی غیر از فلزهای اولیه است. سعدی, خداوند شعر غنایی, آنکه تا عشق هست و تارهای قلب ما را مرتعش میکند, غزلهای مترنّم او زبان حال ما خواهد بود. جلالالدین رومی, قطب جذبههای صوفیانه و آنکه در این خاکدان زندگانی نکرده, دائماً برطرف لامکان در معراج بوده است.
خیّام فکور واقعبین, خیام بیرون رفته از دایرهی معتقدات ساخته و پرداخته شده که روح شکّ او را به همه چیز بدبین کرده است. هر سه در دیوان حافظ دیده میشود.خیّام که یکی از درخشانترین قیافههای متفکّر تبار ایرانی است, عالم وجود را یک تحوّل مستمر, یعنی مرگِ متوالی میبندد. در اقیانوس تاریک و هراسانگیز نیستی, تخته پارهای افتاده است. این تخته پاره برای چند لحظه, او را از فرو رفتن در لُجَهی خاموش نیستی, نگاه میدارد. پس باید به این تخته پاره که نامش زندگی است چسبید.
احوال جهان و اصل این عمر چه بود خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
فهرست
حافظ در عالم الفظ
حافظ در جهان اندیشه
هنر حافظ
کاخ ابداع
اندیشه های گوناگون حافظ
این مجموعه مشتمل بر مقالاتی از "علی دشتی" دربارهی "حافظ" و اندیشهی اوست در حقیقت این کتاب مجموعه ای از مقالات «دشتی» است که در مجله ادبی «یغما» منتشر می شد و به نحوی، مطالب و مباحث «نقشی از حافظ» را پی می گرفت.
بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع
برکشد آینه از جیب افق چرخ و در آن
بنماید رخ گیتی به هزاران انواع
فهرست
حافظ در مقابل جهان هستی
خدا در حافظ / نحوهی دینداری حافظ
در جستوجوی آدم
فرزانگی و یاری محرومان ؛ بحث دربارهی این که حافظ توصیه میکند انسان آسانگیر و منصف باشد
سالوس و ریا
شیوهی رندی و مستی
بر لب بحر فنا ؛ زندگی از نظر حافظ
جبر
عشق و غزل
شکایت
مدیحهسرایی
نکاتی درخور تامل در برخی ابیات حافظ
سیری در دیوان شمس
بیشتر آثار دشتی ترجمه است اما بارزترین نوشتههای او کتابهایی است که در زمینه بررسی آثار شعرا و نویسندگان کلاسیک ایران به رشته تحریر در آورده است.
تکیه بر عقل گرایی در نوشتههای دشتی موج میزند و کتابهای او در نقد تصوف معروف است. بعضی از کتابهای او نیز داستان با نثر شیوای فارسی است. ایرج میرزا در مثنوی زهره و منوچهر درباره دشتی سروده: گاه قلم در کف دشتی دهم بر قلمش روی بهشتی دهم وی با هرگونه کهنه گرایی در نثر خواه به شکل سره نویسی و خواه در قالب پیروی از بهترین نمونههای نثر کهن پارسی مخالف بود. باید مطالب خود را به شکلی طبیعی بیان کند.
دشتی در مقام نویسندگی اهمیت خاصی به اخلاق قائل است. او در نوشته های خود به جز داستانها هیچگاه پای از دایره عرف و اخلاق بیرون ننهاده است.کتابی که پیش رو دارید مطالبی درباره عرفان در دیوان شمس می باشد.
فهرست
موسیقی دیوان شمس
نخستین برخورد با مولانا
عرفان در سیمای عشق
و...