دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

نقش پنهان

نقش پنهان
درحال حاضر موجود نمی باشد
نقش پنهان
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 175747 - 70/6
  • وزن: 0.30kg
0 ریال

نقش پنهان

نویسنده: محمد محمدعلی
ناشر: قطره
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 230
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1370 - دوره چاپ: 1

کیفیت : درحد نو ~ نو

 

مروری بر کتاب

من یک ایرانی تمام عیارم. فکر می کنم باید شریک غم دیگران باشم و شادی دیگران مربوط به خودشان است .
رفتن به مجلس ختم را ضروری می دانم ولی حضور در مجلس عروسی را نه . وقتی قتلی اتفاق می افتد ، مرگ برایم جذابیت بیشتری پیدا می کند. برای همین احمدخان را فرستادم بالای دار . بالای دار نه . عرصه را بهش تنگ کردم تا خودکشی کند .
تو خلی یا خودت را زدی به خلی ؟...

بن‌مایه رمان “نقش پنهان” نفرین‌شدگی، بطالت و بی‌ریشه‌گی یک نسل است. نسلی میراث بر دشمنی‎ها و جنایات گذشتگان که در خواب و خیال و کابوس غرق است.
دو چیز در داستان گواه این نکته‎اند: نخست اشعاری از مولوی که نویسنده بر پیشانی رمان گذاشته است:

هرکه او بیدارتردر خواب‎تر               هست خوابش زبیداری بتر
جان همه روز از لگدکوب خیال         وز زیان و سود وز خوف زوال
نه صفا می‎ماندش نه لطف و فر    نه به سوی آسمان راه سفر

مولوی در این اشعار وصف حال انسان‎هایی را می‎کند که بیداری‎شان، از کثرت خیال، دردناک‎تر از خواب کابوسناک است. اینان جان‎هایی دارند لگدکوب خیال. روان‎هایی آشفته از اندیشه‎های پریشان، ذهن‎هایی مشغول به سود وزیان و دربند خوف زوال که به ناچار “صفا و لطف و فر” جان‎ها می‌ستاند و گشادگی و شکفتگی را از آن‎ها دریغ می‌دارد. یک‌چنین بیداری که آلوده خیالاتی چنین سهمناک باشد، به حقیقت از خواب ناخوشی و کابوس‌دار “بتر” است...

ناصررزاقی مظهر نسلی است که به قول خود وی “اسیرسایه پدر” است و با آن‎که در خواب‌وخیال گذشته‌ای سنگین غرق است، اما تجارب گذشته را به یاد ندارد. می‌گوید: “حالا متوجه می‌شوم من حتی مخالف رژیم سلطنت نبوده‌ام. تصادفی به یک جریان وارد و از سر دیگر خارج شده‌ام. مثل خیلی‌ها دچار توهم بودم که یک فرد سیاسی‎کار هستم”. او بی‎هویت بودن نسل خود را چنین بیان می‎کند: “من که همیشه می‌گفتم دلم نمی‌خواهد قطره‌ای بی‌هویت باشم و به دریای عظیم انسانی بریزم، حالا ابایی از بیان میل سیرنشده‎ام برای روزمره شدن نداشتم”. (بیان مغلق و نارسایی است که می‌توانست چنین گفته شود: “اصلا ابایی نداشتم از این‌که بگویم دلم می‌خواهد مثل بقیه باشم”.)

با این‌همه “ناصر رزاقی” اشتباه می‌کند. او حالا هم مثل بقیه شده‌است و برای گذران زندگی مسافرکشی می‌کند. هنوز دچار همان احساس بی‌هویتی و جاکن‌شدگی است که “نسلی سرگردان” به آن مبتلاست. به‌زندان می‌افتد و بعد از آزادی در یک شرکت خصوصی کار می‌گیرد. سپس به اداره مخابرات شمال منتقل می‌شود، اما در آن‌جا هم با تندروی سیاسی و در واقع بچه‌گانه خود باعث لورفتن و اخراج خود می‌شود. ناصر بعد تصمیم می‌گیرد از کشور خارج شود و برای این منظور به جنوب می‌رود، اما موفق نمی‌شود و به تهران باز می‌گردد.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات