- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 161829 - 110/4
- وزن: 0.20kg
نفت ایران و امپریالیسم نفت خوار
نویسنده: حمید صفری
ناشر: طوفان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 42
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1357 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
نمودار
تردیدی نیست که بسیاری از اعضا، جبهه ملی ایالات متحده را بهعنوان یک قدرت غربی مینگریستند که تا حدودی نسبت به ناسیونالیسم لیبرال ایرانی همدلی دارد. این نظریه چندان هم بیاساس نبود. اسناد دیپلماتیک آمریکا در طول جنگ جهانی دوم و سالهای پس از آن، نشانههایی از همدلی نسبت به تمایلات و خواستههای ناسیونالیستی ایرانیان و اشاراتی به مداخلات ناروای انگلیسیها و شورویها در ایران دارد.
برخی تحلیلگران با خوشبینی به سیاست خاورمیانهای آمریکا در سالهای 1320 مینگرند و ییوند گروههای ناسیونالیست آن زمان را با آمریکا موجه و طبیعی میدانند. آنان معتقدند که سیاست آمریکا در ایران سالهای پس از جنگ تنها بر «مقابله و رقابت نظامی ـ سیاسی با گسترش حوزه قدرت و نفوذ شوروی» استوار بود و «وجه اقتصادی که در نظام امپریالیسم سرمایهداری محور و اساس است هنوز اهمیت درجه دوم را داشت»
طبق این تحلیل، «امپریالیسم» آمریکا در سالهای پس از جنگ دوم جهانی به توسعهطلبیهای جنونآمیز و خونینی که در آمریکای لاتین و چین و کره و اندونزی و فیلیپین و... جریان داشت محدود بود و همین آمریکا در مسایل ایران یک قدرت خارجی «دمکرات» و بی طرف بود که تنها دل مشغولی آن را رفع خطر شوروی و تأمین استقلال این سرزمین تشکیل میداد!
اعلام «دکترین ترومن» (12 مارس 1947)، که ضمن آن موقعیت استراتژیک یونان و ترکیه و نفت خاورمیانه به عنوان اساس امنیت ایالات متحده آمریکا تلقی گردید، چیزی جز تشدید سیاست توسعهطلبانه و امپریالیستی آمریکا در حوزه پیش گفته نبود. امپریالیسم آمریکا با اعلام «دکترین ترومن» و در پوشش مقابله با «تحمیل رژیمهای توتالیتر بر ملتها به وسیله تجاوزات مستقیم و غیرمستقیم»، یعنی همان حربه «خطر کمونیسم»، رسماً خود را قیم جهان و «موظف به حمایت از ملل آزاد» اعلام داشت، و روشن بود که ایران یکی از اصلیترین عرصههای سیطره این «قیمومیت» بود.
جهان گستری امپریالیستی آمریکا پس از جنگ دوم جهانی تنها به مقابله با «خطر کمونیسم» محدود نمیشد، و علاوه بر آن دستاندازی بر امپراتوری فروپاشیده بریتانیا را نیز به طور جدی هدف گرفته بود. ایران در سالهای پس از جنگ دوم جهانی شاهد تضاد دو قدرت کاپیتالیستی آمریکا و انگلیس بود ـ که در برخی موارد شدت و عمق مییافت؛ هر چند به دلیل وجوه اشتراک این دو «پسرعمو»ی انگلوساکسون این تضاد نمیتوانست از نوع تضاد بلوک غرب با کمونیسم ـ دشمن مشترک هر دو ـ باشد. اغراق در سنجش تضاد دو قدرت امپریالیستی فوق و اعتقاد به «اجتنابناپذیری جنگ میان امپریالیستها» (تئوری لنین) یکی از خطاهای استراتژیک استالین ارزیابی میشود.
تنها سه سال پس از مرگ استالین و در کنگره بیستم (1956) بود که حزب کمونیست شوروی به این داوری رسید که به دلیل عمده بودن تضاد اردوگاه سرمایهداری با اردوگاه سوسیالیسم تضادهای «درون اردوگاهی» جهان سرمایهداری تحتالشعاع این تضاد اصلی قرار گرفته است.