- موجودی: موجود
- مدل: 202785 - 78/4
- وزن: 0.30kg
ندا
نویسنده: بیتا حسینی
ناشر: طلایه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 191
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1386 - دوره چاپ: 1
کیفیت : نو ؛ مزین به نوشته و امضای نویسنده
مروری بر کتاب
آن شب مثل همه شبها به زندگیاش فکر میکرد؛ به آسمان چشم دوخته بود و در اوج آن همه غم و ناراحتی تنها یک چیز قلبش را به تپشهای دوباره وامیداشت و آن تکرار نام کسی بود که با حضورش انگیزه و امیدی تازه به او بخشیده بود. پیمان تنها کسی بود که ندا با به یاد آوردن چهرهاش آرام میگرفت و امیدش را به زنده بودن و ادامه راه از دست نمیداد.
آن دو در یک روز پاییزی با هم آشنا شدند. ندا با به یاد آوردن آن روز گرمای خاصی در وجودش حس میکرد، خیلی خوب به خاطر داشت:
نزدیک ظهر بود. مقداری مواد غذایی مورد نیاز برای خانه خریداری کرده بود. باران شدیدی میبارید و او با وسایلی که در دست داشت، کنار خیابان در انتظار تاکسی ایستاده بود. بالاخره اتومبیلی مقابل پایش ایستاد، ندا مسیر را گفت و سوار شد. راننده پسری جوان بود، حدوداً بیست و چهار ـ پنج ساله.
اتومبیل به آرامی حرکت کرد و ندا به خیابان چشم دوخت. صدای ملایم موسیقی سکوت حاکم و رشته افکار ندا را از هم گسست، پس از آن بوی ملایم سیگار فضای اتومبیل را پر کرد. ندا نیم نگاهی به پسر جوان انداخت و در همان لحظه سنگینی نگاه او را احساس کرد. دو چشم میشی رنگ در آینه مقابل به او خیره شده بود. به سرعت نگاهش را برگرفت و مجدداً به تماشای خیابان پرداخت. احساس میکرد قلبش به تپش افتاده، سعی کرد بر خود مسلط باشد اما احساسی تازه و ناشناخته وجودش را فراگرفته بود.