- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 149613 - 63/4
- وزن: 0.20kg
نخل های مردابی
نویسنده: ماندا معینی
ناشر: نسل نو اندیش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 176
اندازه کتاب: رقعی لب برگشته - سال انتشار: 1390 - دوره چاپ: 2
کیفیت : نو ؛ لبه جلد رویه کتاب رد تاخوردگی دارد.
مروری بر کتاب
نمیدونستم دنبالهی خوابم رو دارم میبینم یا واقعاً یکی صدام میکنه! هرچی که بود اصلاً ازش خوشم نمیاومد و داشت آزارم میداد! دلم میخواست بخوابم! تمام وجودم احتیاج به خواب داشت، مخصوصاً با بگومگویی که دیروز با فرناز کرده بودم! میدونستم تا چند روز جواب تلفنم رو نمیده! به دَرَک! بذار اونم بره! اصلاً همه برن! چه احتیاجی به کسی دارم! مگه تنهایی چه عیب شه؟! دارم راحت زندگی میکنم! دیوونهم مگه که برای خودم دردسر درست کنم؟! مگه علیرضا نبود؟ دست شیدا رو گرفت و رفتن محضر و عقد کردن و بعدشم یه مهمونی ساده! الآن م دارن به چه خوبی با همدیگه زندگی میکنن...
شادی دختر خانوادهای ۴ نفره است که بی دلیل از خانه رفته است. مهراداد برادر شادی در حالی که در آستانه ازدواج است و به خاطر مساییل مالی ازدواجش به تاخیر افتاده با نامزدش فرناز به دنبال شادی می گردند. آنها در جستجوی شادی به خانه علیرضا و شیدا دوست مشترک شادی و مهرداد میروند اما وقتی له انجا میرسند که زوج جوان با هم جرو بحث کردهاند و شیدا از خانه رفته است. آنها هم دچار مشکلات مالی برای اداره زندگیخود هستند:
من نتونستم یه حداقل رو براش جور کنم! خیلی سعی کردم اما…
- نه، تو خیلی سعی نکردی علیرضا! خودتم میدونی!
- چون نرفتم مسافرکشی؟
- نه! چون تو سعی نکردی! ولی فکر میکنی کردی! اون موقع که شیدا سر کار بود، تو باید یه پولی میذاشتی کنار! هر دفعه بهت میگفتم، چی جوابمو میدادی؟ یادته؟ میگفتی تو فکرشم! اما نبودی.
- کار نبود! کار نیمه وقت نبود!
- بود! تو نرفتی دنبالش! الآن بیا ببین مردم چیکار دارن میکنن! جوون میبینی که اصلاً باورت نمیشه! یه چهارپایه گذاشته گوشهٔ پیادهرو و داره واکس و فرچه و این چیزا میفروشه! یا از این ابر و اسکاچها چیه؟ از اونا میفروشه! کار که عیب نیست! یکیشون بلال میفروخت! بدبخت همهشم چشمش اینور و اونور بود که شهرداری نیاد جمعش کنه اما داشت زحمت میکشید! حالا بگذریم که بلال رو خیلی گرون حساب میکرد! یادمه بهش گفتم آقایه خرده ارزونتر حساب کن مشتریت بیشتر میشه! گفت ببخشین آقا اما شما پول بلال رو که نمیدین! دارین یه جوری به یه جوون که هم سن و سال خودتونه کمک میکنین! من جا خوردم که گفت این کار نیمه وقته برای من! صبح تو یه شرکت کار میکنم، شبم اینجوری پول در میآرم!
- یعنی منم برم بلال بفروشم؟
- از اون جوون کمتری؟
- من لیسانسهٔ این مملکتم...