- موجودی: موجود
- مدل: 197132 - 66/3
- وزن: 0.30kg
نخستین آدم
نویسنده: یوجین اونیل
مترجم : بهزاد قادری
ناشر: نمایش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 117
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1370 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
نمایشنامه
نخستین آدم داستان کرتیس جیسن انسان شناس است که قصد دارد حلقه مفقوده میان انسان و حیوان را، حتی اگر شده با سفر به دورترین نقاط دنیا کشف کند. او و همسرش مارتا پس از آنکه دو فرزند خود را از دست می دهند عهد می بندند زندگی مشترک خود را وقف علم و دانش کنند تا از این راه به بشریت خدمت کنند. این دو پس از ده سال به زادگاه کرتیس بازمی گردند و کرتیس این بار می خواهد راهی سفری اکتشافی به آسیا شود و می خواهد مارتا را نیز با خود ببرد اما سیر وقایع جور دیگری رقم می خورد....
...مارتا: (با لبخند) آهان، منظورت اردوگاهای معدنکاراس؟ نکنه فک میکنی پدرم منو تو همهٔ سفراش با خودش میبرده، آره؟ میدونی، تا وقتی مدرسه رو تموم کردم و رفتم گلدفیلد پیش پدرم، هیچ چیز ترسناکی ندیده بودم.
بیگلو: (با لبخند) اونوقت اونجا با کُرت آشنا شدی؟
مارتا: آره... ولی منظورم از چیز ترسناک، کُرت نبود. همون روزام آدم ملایمی بود. بگو دانشگاه کرنل که بود چهجوری بود؟
بیگلو: یه رمانتیک... البته هنوزم هس!
مارتا: (با شیطنت و شوخطبعی به کُرتیس اشاره میکند.) چی؟! این آدم سربهراه!؟ من که باورم نمیشه!
کُرتیس: (سرش را بلند میکند و با مهربانی به هردوی آنها لبخند میزند. با تنبلی.) مارتا، به حرفای اون گوش نده. اون همیشه خُل بوده.
بیگلو: (به کُرت، مدعیانه) چرا عوض اینکه تو دانشگاه ییلِ آباء و اجدادیت درس بخونی و یه مدرک درجهیک بگیری، رفتی سراغ مهندسی معدن و از دانشگاه کرنل سر درآوردی؟ چونکه تو مدرسه کتابای برِت هارتو میخوندی و اونو با یه رئالیست معاصر عوضی گرفتی. چهار سال جون کندی تا بشی یکی دیگه از اون تبعیدیای معدنای پوکرفلَت.
مارتا میخندد.
کُرتیس: (با نیشخند) برِت هارت مخ تو رو زد، نه منو... جوری که نظرت درباره غربِ امروز همون چیزای یاوه نیوانگلندیه که اون از غربِ عهد شاهوزوزک تو کاراش مجسم کرده. خب، حالا بنال. دیگه چی؟
بیگلو: دیگه؟ یه کاری بهعنوان مهندس تو معدن گلدفیلد دستوپا میکنی... ولی خیلی زود کار شاق اونجا که توش شیشلولبندا به اندازهٔ شمشای طلا نایابن، دلتو میزنه. بعد میری سراغ معدنکاوی. اونجا چیزی گیرت نمیآد جز خردهسنگای جورواجور. ولی برای طبیعتت لازمه به ماجراجوییت میون سنگا ادامه بدی، اونوقت یهراس میری سراغ زمینشناسی. زمینشناس که شدی، میشی چاکر ماجراجوییای رشتهٔ سنگشناسی و کانیشناسی، که این البته تا انسانشناسی... یعنی آخرین مرحلهٔ ماجراجوییات... یه قدم فاصله داره. اینجا به اون چیزی که میخوای میرسی... چونکه دیگه از این بیشتر نمیتونی جلو بری. اونجام بهعنوان جَوونی بااستعداد که دنبال جمجمه میگرده اسمورسمی بههم میزنی و... تو دنیا راه میافتی اینطرفواونطرف و مثل یه سگ پیر استخونا رو از زیر خاک بیرون میکشی.
کُرتیس: (با خنده) مارتا، طرف خُلهها.
بیگلو: خُلم! انگ جالبیه، اونم کسی که همین حالام خیال داره تو برنامه پنجساله حفاری برای دسترسی به بقایای جد بزرگوارمون حضرت آدمِ نخستین شرکت کنه!...
یوجین اونیل، معجون امریکایی نیچه، ایبسن، استریندبرگ، زولا، فروید، شاعری نوافلاطونی بود و امریکای آن زمان به چنین کسی نیاز داشت. همانطور که افلاطون با هنر تقلیدی زمانهاش درافتاد و هومر و درامنویسان را به جمهوریاش راه نداد، اونیل نیز در نیمه نخست قرن بیست خطر کرد و برای در هم شکستن ملودرامهای بی مصرف زمانهاش، به سر سودای «صورت»های دراماتیک نوین داشت تا با «پدرکُشی» در عالم تئاتر، عملاً فرزند ناخلف پدرش، جیمز اونیل، و دشمن قسمخورده ذوق و سلیقه سطحی و عوامپسند امریکاییان در زمینه تئاتر باشد.
گمانم... اگر این قیل و قال روانکاوان را دربست بپذیریم، کاملاً طبیعی است که چون در هوای تئاتر سنتی قدیمی بزرگ شدم، و چون پدرم را آیت آن میدیدم، باید شورش میکردم و به راه تازهای میرفتم». در همین زمینه آزمودن صورتهای دراماتیک است که باید او را از بانیان تئاتر تجربی در امریکا دانست.