- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 71532 - 15/2
- وزن: 0.30kg
- UPC: 35
نثریات
نویسنده: حسین سمیعی ( ادیب السلطنه )
ناشر: علمی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 322
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1335 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : عالی
مروری بر کتاب
مشتمل بر کلیه مکاتیب و سخنرانی ها و مقالات ادیب السلطنه
حسین سمیعی ملقب به ادیب السلطنه، متخلص به عطا به سال 1293 ه. ق در رشت متولد شد. دوران طفولیت را در کرمانشاه و تهران بسر برد. او چند دوره به وزارت و نیز وکالت مجلس رسید و انجمن ادبی تهران را نیز اداره میکرد. سمیعی به سال 1373 ه. ق (1332 ش.) وفات یافت. یک دیوان اشعار و چند رساله از او باقی مانده است.
در ۱۳۱۳ ه.ق در سن بیست سالگی وارد وزارت خارجه شد و در اداره عثمانی از ادارات وزارت خارجه بود، مشغول به کار گردید و مدت ۱۵ سال در آن وزارتخانه در سمتهای مختلف انجام وظیفه کرد. مدتی نیز ریاست اداره دول غیرهمجوار را برعهده داشت. در ۱۳۲۸ه.ق به وزارت داخله منتقل شد و به سمت مدیرکل آن وزارتخانه مشغول کار شد و پس از چندی معاون آن وزارتخانه شد.
در انتخابات دوره سوم مجلس شورای ملی از رشت نماینده شد. حسین سمیعی که تازه پس از فوت پدر به ادیبالسلطنه ملقب شده بود، پس از ورود به مجلس جز ء فراکسیون دموکرات شد. عمر مجلس سوم زیاد دوام نیافت زیرا دامنه جنگ بینالمللی اول به شرق نیز رسید و ایران هم که بیطرفی خود را اعلام کرده بود، مورد تجاوز قرار گرفت و اشغال شد. مجلس سوم تصمیم به مهاجرت گرفت، ادیبالسلطنه نیز از مهاجرینی بود که ابتدا به قم و بعد به کرمانشاه رفتند و دولت موقتی به سرپرستی رضاقلی خان نظامالسلطنه تشکیل دادند. ادیبالسلطنه در آن دولت به وزارت داخله رسید. مهاجرین سپس به عثمانی رفتند و مدتی در آن کشور اقامت نمودند. سمیعی سرانجام به حلب رفت و مدتی در آن دیار اقامت داشت.
اندر آن ساعت که شد آغشته در خون پیکرش
شمر آمد چون اجل با خنجر کین بر سرش
من نگویم کو چه کرد، آن قدر شد کز ظلم شمر
در بهشت عدن گریان گشت چشم مادرش
بالله آن افتادن و در خاک و خون غلتان شدن
آن قدر دشوار ننمودی که داغ اکبرش
آن سر انور که در دامان احمد جای داشت
خولی بندین چنان جا داد در خاکسترش
آن که با داور چنین خصمی نمود و کینه توخت
عذر خواهی چیست روز حشر پیش داورش؟
در مصاف جنگ چون از جور دشمن کشته شد
اکبر و عباس و عبدالله و عون و جعفرش
و اندر آن صحرای پر دشمن دگر باقی نماند
بهر یاری یک نفر زان جمله یار و یاورش
ذوالجناح عشق را تا پهنهی میدان براند
وین چنین با دشمنان کینهور ارجوزه خواند
کای ضلالت پیشگان، فرزند پیغمبر منم
قره العین بتول و زادهی حیدر منم
گوشوار عرش یزدان، قوت قلب علی
آن که دایم بود در آغوش پیغمبر منم
دین منم، ایمان منم، دنیا منم، عقبا منم
معنی قرآن منم، بگزیدهی داور منم
معنی طه منم، و التین و الزیتون منم
سدره و طوبی منم، جنت منم، کوثر منم
آن که پیش آستانش بهر تعظیم جلال
روز تا شب گشته پشت آسمان چنبر منم
روز محشر چون کنید آخر که خصمی میکنید
با من مظلوم، چون خود شافع محشر منم
خلق را چون آورند آنروز از بهر حساب
دوست را آن جا جزا و خصم را کیفر منم
بر رخ من میکشید از کینه تیغ کین چرا؟
سعی دارید از برای کشتنم چندین چرا؟